ترنجبین، دارویی شبیه خرده نبات با طعم شیرین که از شیرابه یا شبنمی که بر روی شاخه های گیاهی به نام خارشتر جمع و منعقد می گردد تولید می شود، در طب به عنوان مسهل، ملین، تسکین سرفه و درد سینه و شیرین کردن جوشانده ها به کار می رود، ترانگبین، خارانگبین
تَرَنجَبین، دارویی شبیه خرده نبات با طعم شیرین که از شیرابه یا شبنمی که بر روی شاخه های گیاهی به نام خارشتر جمع و منعقد می گردد تولید می شود، در طب به عنوان مسهل، ملین، تسکین سرفه و درد سینه و شیرین کردن جوشانده ها به کار می رود، تَرانگَبین، خارِاَنگَبین
ترنگبین در خواب، مال بی منت است. اگر بیند ترنگبین بسیار داشت یا کسی بدو داد، دلیل که روزی بسیار یابد، از آنجا که امید ندارد و کارهای او به نظام شود. محمد بن سیرین اگر ترنگبین درخواب دید یا خورد، دلیلش بر سه وجه است. اول: مال و روزی حلال بی منت خلق. دوم: معیشت و گشایش کارها. سوم: کام دل یافتن.
ترنگبین در خواب، مال بی منت است. اگر بیند ترنگبین بسیار داشت یا کسی بدو داد، دلیل که روزی بسیار یابد، از آنجا که امید ندارد و کارهای او به نظام شود. محمد بن سیرین اگر ترنگبین درخواب دید یا خورد، دلیلش بر سه وجه است. اول: مال و روزی حلال بی منت خلق. دوم: معیشت و گشایش کارها. سوم: کام دل یافتن.
عسل، مادۀ شیرینی که زنبور عسل از مکیدن شیرۀ بعضی گل ها و گیاهان فراهم می آورد و در کندوی خود خالی می کند، نوش، طیان، شهد، لعاب النّحل هر چیز شیرین شیره پسوند متصل به واژه به معنای شهد مثلاً ترانگبین، سرکنگبین
عَسَل، مادۀ شیرینی که زنبور عسل از مکیدن شیرۀ بعضی گل ها و گیاهان فراهم می آورد و در کندوی خود خالی می کند، نوش، طیان، شَهد، لُعابُ النَّحل هر چیز شیرین شیره پسوند متصل به واژه به معنای شهد مثلاً ترانگبین، سرکنگبین
دارویی شبیه خرده نبات با طعم شیرین که از شیرابه یا شبنمی که بر روی شاخه های گیاهی به نام خارشتر جمع و منعقد می گردد تولید می شود، در طب به عنوان مسهل، ملین، تسکین سرفه و درد سینه و شیرین کردن جوشانده ها به کار می رود، ترنگبین، ترانگبین، خارانگبین
دارویی شبیه خرده نبات با طعم شیرین که از شیرابه یا شبنمی که بر روی شاخه های گیاهی به نام خارشتر جمع و منعقد می گردد تولید می شود، در طب به عنوان مسهل، ملین، تسکین سرفه و درد سینه و شیرین کردن جوشانده ها به کار می رود، تَرَنگَبین، تَرانگَبین، خارِاَنگَبین
ترنجبین، دارویی شبیه خرده نبات با طعم شیرین که از شیرابه یا شبنمی که بر روی شاخه های گیاهی به نام خارشتر جمع و منعقد می گردد تولید می شود، در طب به عنوان مسهل، ملین، تسکین سرفه و درد سینه و شیرین کردن جوشانده ها به کار می رود، ترنگبین، خارانگبین
تَرَنجَبین، دارویی شبیه خرده نبات با طعم شیرین که از شیرابه یا شبنمی که بر روی شاخه های گیاهی به نام خارشتر جمع و منعقد می گردد تولید می شود، در طب به عنوان مسهل، ملین، تسکین سرفه و درد سینه و شیرین کردن جوشانده ها به کار می رود، تَرَنگَبین، خارِاَنگَبین
صدا کردن زه کمان هنگام تیر انداختن، صدای خوردن گرز و شمشیر به سپر و مانند آن، برای مثال ز کوب گرز و ترنگیدن حسام بود / فضای معرکه همچون دکان آهنگر (اثیرالدین اومانی - لغتنامه - ترنگیدن)
صدا کردن زهِ کمان هنگام تیر انداختن، صدای خوردن گرز و شمشیر به سپر و مانند آن، برای مِثال ز کوب گرز و ترنگیدن حسام بُوَد / فضای معرکه همچون دکان آهنگر (اثیرالدین اومانی - لغتنامه - ترنگیدن)
ترنگبین. ترنجبین. دارویی باشدشیرین، گویند مانند شبنم بر خارشتر می نشیند و بعربی من ّ خوانند و ترنجبین معرب آنست. گویند روزی دم صبحی بود که از آسمان مانند برف بر قوم موسی علیه السلام بارید. (برهان). دارویی است که طعم آن شیرین باشد وآن چنان بود که شبنم بر خاراشتر نشیند و ترنگبین شود، و آنرا بتازی من ّ خوانند و معرب آن ترنجبین است. (فرهنگ جهانگیری). دوایی است شیرین مثل شکر که مانند شبنم بر درختی خاص که خاردار می باشد منجمد می گردد. (غیاث اللغات). شیره ای که از خار بدرآید مانند شهد، کذا فی الشرفنامه. و در مدارک مذکور است که آسمان همچو برف می بارید بر قوم موسی علیه السلام وقت صبح، و آنرا بتازی من ّ می گویند. (آنندراج). ترنجبین است و آن شبنمی است که بر خارشتر نشیند و شیرین باشد... و آنرا بعربی من ّ گویند. (آنندراج). شیره ای که از خار شترخوار بدرآید. (شرفنامۀ منیری). شبنمی که بر خارشتر نشیند و مانند انگبین تازه باشد و بعربی من ّ گویند و ترنجبین معرب آن. (فرهنگ رشیدی). دوایی است شیرین که صمغ گیاهی است و معربش ترنجبین است. (فرهنگ نظام). طرانجبین. (دهار). من ّ. (بحر الجواهر). فرازی گوید او را بعربی ترنجبین و طلنجبین گویند و اگر به طاء گویند مرکب از طل و انگبین خواهد بود. و زه گوید اشترخار را در خراسان تو گویند و به فرغانه تونی و بفارسی آر و به اصفهان اشترخار گویند. و بنفسه گوید ترنجبین را از یک نوع از انواع خار حاصل کنند و بدین سبب در میان ترنجبین چوب و خار بینند. (دیگری) گوید معتدلست در گرمی و سردی تر است، در اول شکم نرم کند و سرفه را سود دارد و تب گرم را منفعت کند. (از ترجمه صیدنه) : موسی علیه السلام دعای کرد، خدای عزّوجل دعای او مستجاب کرد و بر سر هر خاری ترانگبین بار آورد و ایشان، آن همی خوردند. (ترجمه طبری بلعمی). و از او (شهر کش) استران نیک خیزد و ترانگبین و نمک سرخ که بهمه جهان ببرند. (حدود العالم). بطعم شکّر بودم بطبع ماذریون چنان شدم که ندانم ترانگبین از ماز. مجلدی. صد خروار برنج و صد خروار خرما و صد خروار عسل و ناردان و چندین هزار مرغ سمن و چندین مغز بادام وترانگبین و کشمش همه بر شتران بار کرد. (اسکندرنامه نسخۀ سعید نفیسی). و من ّ و سلوی ̍ ازبرای ایشان بخواست، و آن ترانگبین است و سمانه. (مجمل التواریخ). با خار خشک خاطرم آرد ترانگبین بادی که بروزد ز نی عسکر سخاش. خاقانی. که گر ز شکّر وگل با تو تلختر گوید نهد زمانه بسان ترانگبینش و خار. ظهیر فاریابی. خارکان انگبین بر او رانند زیرکانش ترانگبین خوانند. نظامی. اندر بلا چو نیشکر اندر رجا، نبات تلخی برای تست چو خار ترنگبین. مولوی (از آنندراج). ترانگبین وصالم بده که شربت هجر نمی کند خفقان فؤاد را تسکین. سعدی (از آنندراج). بنده ای از بندگان خاص حق راترانگبین می باید تا چندان که ترانگبین خریدم... (انیس الطالبین بخاری ص 88)
ترنگبین. ترنجبین. دارویی باشدشیرین، گویند مانند شبنم بر خارشتر می نشیند و بعربی مَن ّ خوانند و ترنجبین معرب آنست. گویند روزی دم صبحی بود که از آسمان مانند برف بر قوم موسی علیه السلام بارید. (برهان). دارویی است که طعم آن شیرین باشد وآن چنان بود که شبنم بر خاراشتر نشیند و ترنگبین شود، و آنرا بتازی مَن ّ خوانند و معرب آن ترنجبین است. (فرهنگ جهانگیری). دوایی است شیرین مثل شکر که مانند شبنم بر درختی خاص که خاردار می باشد منجمد می گردد. (غیاث اللغات). شیره ای که از خار بدرآید مانند شهد، کذا فی الشرفنامه. و در مدارک مذکور است که آسمان همچو برف می بارید بر قوم موسی علیه السلام وقت صبح، و آنرا بتازی مَن ّ می گویند. (آنندراج). ترنجبین است و آن شبنمی است که بر خارشتر نشیند و شیرین باشد... و آنرا بعربی مَن ّ گویند. (آنندراج). شیره ای که از خار شترخوار بدرآید. (شرفنامۀ منیری). شبنمی که بر خارشتر نشیند و مانند انگبین تازه باشد و بعربی مَن ّ گویند و ترنجبین معرب آن. (فرهنگ رشیدی). دوایی است شیرین که صمغ گیاهی است و معربش ترنجبین است. (فرهنگ نظام). طرانجبین. (دهار). مَن ّ. (بحر الجواهر). فرازی گوید او را بعربی ترنجبین و طلنجبین گویند و اگر به طاء گویند مرکب از طل و انگبین خواهد بود. و زه گوید اشترخار را در خراسان تو گویند و به فرغانه تونی و بفارسی آر و به اصفهان اشترخار گویند. و بنفسه گوید ترنجبین را از یک نوع از انواع خار حاصل کنند و بدین سبب در میان ترنجبین چوب و خار بینند. (دیگری) گوید معتدلست در گرمی و سردی تر است، در اول شکم نرم کند و سرفه را سود دارد و تب گرم را منفعت کند. (از ترجمه صیدنه) : موسی علیه السلام دعای کرد، خدای عزّوجل دعای او مستجاب کرد و بر سر هر خاری ترانگبین بار آورد و ایشان، آن همی خوردند. (ترجمه طبری بلعمی). و از او (شهر کش) استران نیک خیزد و ترانگبین و نمک سرخ که بهمه جهان ببرند. (حدود العالم). بطعم شکّر بودم بطبع ماذریون چنان شدم که ندانم ترانگبین از ماز. مجلدی. صد خروار برنج و صد خروار خرما و صد خروار عسل و ناردان و چندین هزار مرغ سمن و چندین مغز بادام وترانگبین و کشمش همه بر شتران بار کرد. (اسکندرنامه نسخۀ سعید نفیسی). و مَن ّ و سَلْوی ̍ ازبرای ایشان بخواست، و آن ترانگبین است و سمانه. (مجمل التواریخ). با خار خشک خاطرم آرد ترانگبین بادی که بَرْوَزَد ز نی ِ عسکر سخاش. خاقانی. که گر ز شکّر وگل با تو تلختر گوید نهد زمانه بسان ترانگبینش و خار. ظهیر فاریابی. خارکان انگبین بر او رانند زیرکانش ترانگبین خوانند. نظامی. اندر بلا چو نیشکر اندر رجا، نبات تلخی برای تست چو خار ترنگبین. مولوی (از آنندراج). ترانگبین وصالم بده که شربت هجر نمی کند خفقان فؤاد را تسکین. سعدی (از آنندراج). بنده ای از بندگان خاص حق راترانگبین می باید تا چندان که ترانگبین خریدم... (انیس الطالبین بخاری ص 88)
ترنجبین. و آن دارویی باشد شیرین و مانند شبنم بر خار شتر می نشیند. (برهان) (آنندراج). ترنگبین. (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ رشیدی) (ناظم الاطباء). شیر خشت. (ناظم الاطباء). رجوع به ترنگبین شود
ترنجبین. و آن دارویی باشد شیرین و مانند شبنم بر خار شتر می نشیند. (برهان) (آنندراج). ترنگبین. (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ رشیدی) (ناظم الاطباء). شیر خشت. (ناظم الاطباء). رجوع به ترنگبین شود
معرب ترانگبین یا ترنگبین است. ترشحات و شیرابه های برگ و ساقه های گیاه خارشتر که از لحاظ شیمیایی نوعی از ’من’ میباشد. در ترکیب ترنجبین ساکارز و ملزیتوز موجود است و آن در تداوی به عنوان ملین استعمال میشود. (فرهنگ فارسی معین) : ترنجبین و صالم بده که شربت صبر نمی دهد خفقان فؤاد را تسکین. سعدی. من ّ ترنجبین بود و سلوی مرغ بریان بود. (قصص الانبیاء ص 123). و رجوع به ترانگبین و ترنگبین شود
معرب ترانگبین یا ترنگبین است. ترشحات و شیرابه های برگ و ساقه های گیاه خارشتر که از لحاظ شیمیایی نوعی از ’من’ میباشد. در ترکیب ترنجبین ساکارز و ملزیتوز موجود است و آن در تداوی به عنوان ملین استعمال میشود. (فرهنگ فارسی معین) : ترنجبین و صالم بده که شربت صبر نمی دهد خفقان فؤاد را تسکین. سعدی. من ّ ترنجبین بود و سلوی مرغ بریان بود. (قصص الانبیاء ص 123). و رجوع به ترانگبین و ترنگبین شود
از: گل + انگبین،. (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین). ترکیبی باشدمانند گلقند، لیکن تفاوت آن است که گلقند را از گل و قند سازند و گلنگبین. را از گل و انگبین که عسل باشد. (از برهان). گلنگبین. گل و انگبین، به معنی عسل است چنانکه سکنگبین، سرکه و عسل. (از آنندراج). گلی که در عسل ممزوج سازند. (الفاظ الادویه). ترکیبی باشدمانند گلقند، تفاوت آن است که در گلقند گل را با قند ممزوج میسازند و در گلنگبین گل را با انگبین و عسل. (جهانگیری). گل انگبین. (زمخشری). برگ گل سوری است در انگبین پرورده مانند گلقند. جلنجبین: گر بر کناره دجله کسی نام او برد آب انگبین ناب شود گل گلنگبین. عماره (از آنندراج). و چون وی را (بوزیدان را) با گلنگبین بخورند نقرس و وجعالمفاصل سرد را سود کند. (الابنیه عن حقایق الادویه)
از: گل + انگبین،. (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین). ترکیبی باشدمانند گلقند، لیکن تفاوت آن است که گلقند را از گل و قند سازند و گلنگبین. را از گل و انگبین که عسل باشد. (از برهان). گلنگبین. گل و انگبین، به معنی عسل است چنانکه سکنگبین، سرکه و عسل. (از آنندراج). گلی که در عسل ممزوج سازند. (الفاظ الادویه). ترکیبی باشدمانند گلقند، تفاوت آن است که در گلقند گل را با قند ممزوج میسازند و در گلنگبین گل را با انگبین و عسل. (جهانگیری). گل انگبین. (زمخشری). برگ گل سوری است در انگبین پرورده مانند گلقند. جلنجبین: گر بر کناره دجله کسی نام او برد آب انگبین ناب شود گل گلنگبین. عماره (از آنندراج). و چون وی را (بوزیدان را) با گلنگبین بخورند نقرس و وجعالمفاصل سرد را سود کند. (الابنیه عن حقایق الادویه)
از: سرکه + انگبین. سکنگبین. سکنجبین. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). سکنجبین و آن مرکبی باشد از سرکه و عسل، چه انگبین بمعنی عسل است. (برهان). سکنجبین، چه سک بمعنی سرکه وانجبین معرب انگبین. (غیاث). مرکب است از سرکه و انگبین، یعنی عسل، و سکنجبین معرب آن است: عاقبت سرکنگبین صفرا فزود روغن بادام خشکی مینمود. مولوی. گو برو سرکنگبین شو از شکر. مولوی
از: سرکه + انگبین. سکنگبین. سکنجبین. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). سکنجبین و آن مرکبی باشد از سرکه و عسل، چه انگبین بمعنی عسل است. (برهان). سکنجبین، چه سِک بمعنی سرکه وانجبین معرب انگبین. (غیاث). مرکب است از سرکه و انگبین، یعنی عسل، و سکنجبین معرب آن است: عاقبت سرکنگبین صفرا فزود روغن بادام خشکی مینمود. مولوی. گو برو سرکنگبین شو از شکر. مولوی
مرکّب از: سک، سرکه + انگبین، رجوع کنید به سرکنگبین، سکنجبین، اسکنجبین. (مؤید الفضلاء)، سرکه انگبین. (مؤید الفضلاء) (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین)، سکنجبین، و آن مرکبی است که از سرکه و عسل پزند بجهت دفع صفرا و بلغم چه سک به معنی سرکه و انگبین عسل را گویند و سکنجبین معرب آن است. (برهان) (جهانگیری) : از حمام بیرون آمد سکنجبین پیش وی بردند بر سر و روی خود ریخت و پنداشت گلاب است. (مجمل التواریخ والقصص)، و زعفران در سکنگبین تسکین زیادت کند. (سندبادنامه ص 156)، و از دارو خانه عدل سکنگبین تخفیف به محروران رعیت باید داد. (سندبادنامه ص 35)
مُرَکَّب اَز: سک، سرکه + انگبین، رجوع کنید به سرکنگبین، سکنجبین، اسکنجبین. (مؤید الفضلاء)، سرکه انگبین. (مؤید الفضلاء) (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین)، سکنجبین، و آن مرکبی است که از سرکه و عسل پزند بجهت دفع صفرا و بلغم چه سک به معنی سرکه و انگبین عسل را گویند و سکنجبین معرب آن است. (برهان) (جهانگیری) : از حمام بیرون آمد سکنجبین پیش وی بردند بر سر و روی خود ریخت و پنداشت گلاب است. (مجمل التواریخ والقصص)، و زعفران در سکنگبین تسکین زیادت کند. (سندبادنامه ص 156)، و از دارو خانه عدل سکنگبین تخفیف به محروران رعیت باید داد. (سندبادنامه ص 35)
معرب ترانگبین. (دهار) (مهذب الاسماء). و آن شیره ای است که از شترغار پدید آید مانند شهد، و در مدارک مذکور است که از آسمان همچو برف میبارید بر قوم مهتر موسی علیه السلام بوقت صبح و آن را به تازی من ّ خوانند. (آنندراج). ترنجبین. عسل گزنکور. رجوع به ترانگبین شود
معرب ترانگبین. (دهار) (مهذب الاسماء). و آن شیره ای است که از شترغار پدید آید مانند شهد، و در مدارک مذکور است که از آسمان همچو برف میبارید بر قوم مهتر موسی علیه السلام بوقت صبح و آن را به تازی مَن ّ خوانند. (آنندراج). ترنجبین. عسل گزنکور. رجوع به ترانگبین شود
صدا و آواز کردن چلۀ کمان و شمشیر و گرز و مانند آن. (ناظم الاطباء). صدای رسیدن گرز و شمشیر و جز آن به چیزی: ز کوب گرز و ترنگیدن حسام بود فضای معرکه همچون دکان آهنگر. اثیرالدین امانی (از فرهنگ جهانگیری). ، ترنم. (ناظم الاطباء)
صدا و آواز کردن چلۀ کمان و شمشیر و گرز و مانند آن. (ناظم الاطباء). صدای رسیدن گرز و شمشیر و جز آن به چیزی: ز کوب گرز و ترنگیدن حسام بود فضای معرکه همچون دکان آهنگر. اثیرالدین امانی (از فرهنگ جهانگیری). ، ترنم. (ناظم الاطباء)
ترشحات و شیرابه های برگ و ساقه ای گیاه خار شتر که از لحاظ شیمیایی نوعی از (من) میباشد. در ترکیب ترنجبین ساکارز و ملزیتوز موجوداست. و آن در تداوی بعنوان ملین استعمال میشود
ترشحات و شیرابه های برگ و ساقه ای گیاه خار شتر که از لحاظ شیمیایی نوعی از (من) میباشد. در ترکیب ترنجبین ساکارز و ملزیتوز موجوداست. و آن در تداوی بعنوان ملین استعمال میشود
شکرک مترشح از بوته های گز را انگبین گویند. این شکرک سفت و شکننده و دارای قند و الکل های مختلف است و خواص دارویی دارد از جمله بعنوان مسهل جهت اطفال و ضد راشی تیسم استعمال میشود. بعلاوه از آن نوعی شیرینی بنام گز درست میکنند و مخصوصا گزی که در اصفهان تهیه میشود از انواع مرغوب این شیرینی است. گز بویژه در اواخر تابستان بدست میاید بدین طریق که در زیر درختچه های گز چادر می اندازند و با چوب محکم به شاخه ها میزنند و مواد مترشحه را جمع آوری میکنند گز خوانسار طرفه خشک انگبینگزانجبین سمسار
شکرک مترشح از بوته های گز را انگبین گویند. این شکرک سفت و شکننده و دارای قند و الکل های مختلف است و خواص دارویی دارد از جمله بعنوان مسهل جهت اطفال و ضد راشی تیسم استعمال میشود. بعلاوه از آن نوعی شیرینی بنام گز درست میکنند و مخصوصا گزی که در اصفهان تهیه میشود از انواع مرغوب این شیرینی است. گز بویژه در اواخر تابستان بدست میاید بدین طریق که در زیر درختچه های گز چادر می اندازند و با چوب محکم به شاخه ها میزنند و مواد مترشحه را جمع آوری میکنند گز خوانسار طرفه خشک انگبینگزانجبین سمسار
پارسی تازی گشته ترامگبین ترشحات و شیرابه های برگ و ساقه ای گیاه خار شتر که از لحاظ شیمیایی نوعی از (من) میباشد. در ترکیب ترنجبین ساکارز و ملزیتوز موجوداست. و آن در تداوی بعنوان ملین استعمال میشود
پارسی تازی گشته ترامگبین ترشحات و شیرابه های برگ و ساقه ای گیاه خار شتر که از لحاظ شیمیایی نوعی از (من) میباشد. در ترکیب ترنجبین ساکارز و ملزیتوز موجوداست. و آن در تداوی بعنوان ملین استعمال میشود
معجونی که از گل سرخ و انگبین (عسل) یا قند تهیه کنند و آن در طب قدیم جهت تقویت تجویز میشده: گر بر کران دجله کسی نام او برد آب انگبین ناب شود گل گلانگبین. (عمادی مروزی رودکی)
معجونی که از گل سرخ و انگبین (عسل) یا قند تهیه کنند و آن در طب قدیم جهت تقویت تجویز میشده: گر بر کران دجله کسی نام او برد آب انگبین ناب شود گل گلانگبین. (عمادی مروزی رودکی)
ترشحات و شیرابه های برگ و ساقه ای گیاه خار شتر که از لحاظ شیمیایی نوعی از (من) میباشد. در ترکیب ترنجبین ساکارز و ملزیتوز موجوداست. و آن در تداوی بعنوان ملین استعمال میشود
ترشحات و شیرابه های برگ و ساقه ای گیاه خار شتر که از لحاظ شیمیایی نوعی از (من) میباشد. در ترکیب ترنجبین ساکارز و ملزیتوز موجوداست. و آن در تداوی بعنوان ملین استعمال میشود
دیدن گزنگبین، دلیل بر روزی حلال است که به وی رسد. اگر دید گزنگبین بسیار داشت و به کسی نداد، دلیل که مال حلال یابد و او را از آن راحتی بود. اگر خورد وبه مردم داد، دلیل که او را از آن مال منفعت رسد. محمد بن سیرین
دیدن گزنگبین، دلیل بر روزی حلال است که به وی رسد. اگر دید گزنگبین بسیار داشت و به کسی نداد، دلیل که مال حلال یابد و او را از آن راحتی بود. اگر خورد وبه مردم داد، دلیل که او را از آن مال منفعت رسد. محمد بن سیرین