جمع واژۀ تنوق: او را در مصاحبت خود به خوارزم آورد و انواع تنوقاتی که میان دو سلطان تواند بود به تقدیم رسانید. (جهانگشای جوینی). رجوع به تنوق و تنوق کردن شود
جَمعِ واژۀ تنوق: او را در مصاحبت خود به خوارزم آورد و انواع تنوقاتی که میان دو سلطان تواند بود به تقدیم رسانید. (جهانگشای جوینی). رجوع به تنوق و تنوق کردن شود
نوء. برخاستن به کوشش و مشقت تمام، بگرانی برخاستن: ناء بالحمل، گران و مائل گردانیدن کسی را: ناء به الحمل، منه قوله تعالی: ما ان مفاتحه لتنوء بالعصبه، ای لتنی ٔ العصبه بثقلها، افتادن از گرانباری: ناء فلان (از اضداد است). (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
نَوْء. برخاستن به کوشش و مشقت تمام، بگرانی برخاستن: ناء بالحمل، گران و مائل گردانیدن کسی را: ناء به الحمل، منه قوله تعالی: ما ان مفاتحه لتنوء بالعصبه، ای لتُنی ٔ العصبه بثقلها، افتادن از گرانباری: ناء فلان (از اضداد است). (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
گل تنک وقتی که آب نهر یا آب آبرو فرو شود در زمین. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ترنوق (ت / ت ) و ترنوقا، گل در نهرها. (اقرب الموارد)، مسیل گاهی که آب آن فرونشیند. (از اقرب الموارد) (از المنجد). و رجوع به ترنوقاء شود
گل تنک وقتی که آب نهر یا آب آبرو فرو شود در زمین. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ترنوق (ت َ / ت ُ) و تُرنوقا، گل در نهرها. (اقرب الموارد)، مسیل گاهی که آب آن فرونشیند. (از اقرب الموارد) (از المنجد). و رجوع به ترنوقاء شود
مرغ بر بیضه نشسته. (منتهی الارب) (آنندراج). مرغ بر بیضه نشسته و عامه آن را قرقه می نامند. (از اقرب الموارد) ، زمین که هیچ نرویاند. ج، رنقاوات. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
مرغ بر بیضه نشسته. (منتهی الارب) (آنندراج). مرغ بر بیضه نشسته و عامه آن را قرقه می نامند. (از اقرب الموارد) ، زمین که هیچ نرویاند. ج، رَنْقاوات. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
نام موضعی است در بلاد بنی عامر بن صعصعه. و گویند نام بیابانی است لم یزرع بین دار خزاعه و دار سلیم. قتّال گوید: عفت اجلی من اهلها فقلیبها الی الدوم، فالرنقاء قفراً کثیبها. و سکری در تفسیر بیت فوق گوید: رنقاء آبی است ازآن بنی تیم الادرم بن غالب بن فهربن مالک از قبیلۀ قریش. و اصمعی گوید: در جبال مکه جبل رنقاء است و آن به کوه نبهان متصل است. (از معجم البلدان)
نام موضعی است در بلاد بنی عامر بن صعصعه. و گویند نام بیابانی است لم یزرع بین دار خزاعه و دار سلیم. قَتّال گوید: عفت اجلی من اهلها فقلیبها الی الدوم، فالرنقاء قفراً کثیبها. و سکری در تفسیر بیت فوق گوید: رَنْقاء آبی است ازآن بنی تیم الادرم بن غالب بن فهربن مالک از قبیلۀ قریش. و اصمعی گوید: در جبال مکه جبل رنقاء است و آن به کوه نبهان متصل است. (از معجم البلدان)