جدول جو
جدول جو

معنی ترنبرگ - جستجوی لغت در جدول جو

ترنبرگ
(تُ بِ)
مستشرقی سوئدی (1807- 1878 م) که کتابهای ذیل را منتشر کرده است: 1- جزء من کتاب المحاضره از سیوطی. 2- الانیس المعرب فی اخبار المغرب از ابن ابی زرع الفاسی. 3- فهرست تاریخ الکامل ابن اثیر. 4- خریده العجائب وفریدهالغرائب از ابن الوردی. (از معجم المطبوعات)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پربرگ
تصویر پربرگ
گیاهی که برگ بسیار دارد، بسیار برگ، کسی که ساز و سامان و توشۀ بسیار دارد
فرهنگ فارسی عمید
(گُ)
قصبه ای است در ایالت سیلیزی واقع در پروس
لغت نامه دهخدا
(تَمْ رِ)
دشتی در فری ژی که کورش کبیر در آنجا بسال 548 قبل از میلاد کرازس را مغلوب کرد
لغت نامه دهخدا
به هندی حنظل است. (از تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
(اِ سِ)
تکبر نمودن و گردنکشی کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تکبر. (اقرب الموارد) (المنجد) ، روی ترش نمودن. تقطیب. (اقرب الموارد) (المنجد)
لغت نامه دهخدا
(تَ رَ دَ)
بمعنی ترند است که صعوه باشد. (متمم برهان). صعوه را گویند. (آنندراج). یکنوع گنجشکی که کله اش سرخ است. (ناظم الاطباء). رجوع به ترند و ترندک. و ترترک شود
لغت نامه دهخدا
(اِ جِ)
دزی در ذیل قوامیس عرب آرد:به اسپانیایی ’اتراکار؟’ بساحل رسیدن سفینه، سوار شدن بر آن به زور و جبر
لغت نامه دهخدا
(پُ بَ)
درخت پربرگ، وریق. وریقه. بسیاربرگ، بسیار رخت و کالا
لغت نامه دهخدا
(تُ بِ)
جنگل تتبرگ، سلسلۀ تپه های پردرختی در آلمان که بر جلگه های وستفالی مشرف است. لژیونهای واروس بسال نهم میلادی در آنجای منهزم گشت
لغت نامه دهخدا
(تِ بُ)
ژرار (تربورگ، تربورخ). نقاش هلندی که در رنگ آمیزی هم آهنگ و نقاشی ظریف دست داشت. وی بسال 1608 میلادی در زوول بدنیا آمد و بسال 1681 درگذشت
لغت نامه دهخدا
(تَ بَ رَ / رِ)
نوعی از انگور است. (فرهنگ جهانگیری) (برهان) (ناظم الاطباء). نوعی از انگور است، و آنرا تربک با اول مضموم نیز گویند. (انجمن آرا) (آنندراج) (فرهنگ رشیدی). تربک. (فرهنگ رشیدی). رجوع به تربک شود. در گنابادخراسان تربرّه به انگوری گویند که در فصل پائیز میرسد و رنگ دانه های آن برخی سرخ مایل بسیاهی و پاره ای سفید مایل به سرخی، یعنی دانه های آن دورنگه است
لغت نامه دهخدا
موضعی است قرب توخته (ماوراءالنهر). و نسخه بدل آن در حبیب السیر ((اریر)) است. (حبیب السیر جزو 3 از ج 3 ص 318)
لغت نامه دهخدا
(گِ بَ)
گیاهها که برگ نزدیک به تدویر دارند، چون: خطمی و پنیرک و جز آن دو
لغت نامه دهخدا
(سَ بَ)
در قمار، مقابل ته برگ. آنکه در قمار ورق اول او راست. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(دِ رِمْ)
هارتویگ (1844- 1908 میلادی). پسر ژوزف درنبورگ، استاد زبانهای عربی و سامی و صاحب مقالات فراوان در صرف و نحو و ادب عربی در فرانسه. آثار مهم او عبارتست از: رساله در صورتهای جمع عربی، ملاحظاتی در باب قدمت صرف کلمات در زبانهای سامی، دیوان نابغۀ ذبیانی (متن عربی و ترجمه فرانسوی) ، تألیف قرآن، یادداشتهایی در باب صرف و نحو عربی، کتاب التکملۀ جوالیقی، الکتاب سیبویه (متن عربی) ، علم مذاهب و اسلام. (از دائره المعارف فارسی)
ژوزف (1811 -1895 میلادی). مستشرق یهودی فرانسوی. عبری شناس و تلمودشناس بود. آثار عمده اش عبارتست از: قصص لقمان، مقامات حریری، رساله در تاریخ فلسطین بر طبق تلمود، صرف ونحو عبری به زبان عربی. (از دائره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
(شُمْ بِ)
آرنولد. آهنگساز اتریشی. متولد بسال 1874 میلادی در وینه و متوفی بسال 1951 میلادی پدرش تاجری یهودی بود و او از 12سالگی به آموختن موسیقی مشغول شد. پس از مدتی با موسیقی دان جوانی بنام زملینسکی آشنا گردید و نزد او به فراگرفتن موسیقی پرداخت. اولین آهنگش که کوارتتی در ’رماژور’ بود موجب شهرت بسیار او گردید. در 1899 میلادی شاهکار خود را بنام شب روشن منتشر ساخت. وی در سفری به برلین با اشتراوس آشنا شد و پس از بازگشت به وینه شیوۀ کار خود را درموسیقی تغییر داد. در سال 1907 میلادی آهنگهایی نو بسبک اکسپرسیونیسم ساخت و موجب تأسیس مکتب موسیقی اکسپرسیونیسم در آلمان گردید. وی همه قواعد موسیقی را درهم ریخت و دستگاه نوی ایجاد کرد که به دستگاه دوازده صوتی مشهور است. در سال 1940 میلادی شونبرگ بسبب حملۀ نازیها به اتریش رهسپار آمریکا شد و در آن کشور درگذشت. آهنگهای ممتاز او عبارتند از: شب روشن (بشیوۀ رمانتیک) ، اپرای پی یروی مهتابی (بسبک اکسپرسیونیسم) ، اپرای از امروز تا فردا، کنسرتوی ویولن، غزل بیاد ناپلئون (بسبک اکسپرسیونیسم). (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(پِ لُ بِ)
بلده ای در آلمان به ایالت پروس بر ساحل رود استه پنیتز از روافد رود الب. دارای 8200 تن سکنه. و آن کرسی ناحیه ای به همین نام است
لغت نامه دهخدا
(اِ بِ)
کلمه اسپانیایی، فلس ماهی. ج، اشاکیم: ملی ٔ من اشاکیم.
لغت نامه دهخدا
(خُ بَ)
شنبلید. گلی است زرد خردبرگ و خوشبوی. (لغت نامۀ اسدی) :
من رهی آن نرگسک خردبرگ
برده بکنبوره دل از جای خویش.
شهید بلخی
لغت نامه دهخدا
(پیمْ بِ)
قصبه ای است در ایالت شلسویگ هولشتاین از کشور پروس، (آلمان) و در 97 هزارگزی جنوب شلسویگ و 15 هزارگزی از شمال غربی هامبورگ. کنار نهر منصب بخلیج البه و موسوم به پیناؤ واقع است. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(تَ بَ)
اصطلاح ورق بازان در بازی ورق. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) ، در صحافی، در تداول لت در جزوه و کتاب، و آن ورقی است خارج از صفحات متصل یک فرم چاپی که در اول یا وسط کتاب و جزوه افزایند بخاطر افزایش بر مطالب یا جبران افتادگی مطالب لازم کتاب یا جزوه
لغت نامه دهخدا
(رُ زِمْ بِ)
خاورشناس نامی آلمان که زراتشت نامه را از روی پنج نسخۀ خطی به سال 1904 میلادی در پطرزبرگ با مقدمه و یادداشتهای فاضلانه ای به فرانسه ترجمه کرده است. رجوع به فهرست مزدیسنا و ادب پارسی شود
لغت نامه دهخدا
(تَهْ بَ)
اصطلاح در قمار با ورق مقابل سربرگ. آنکه در حلقۀ قمار ورقهای آخر، او را باشد
لغت نامه دهخدا
(سَ بَ)
خیال، پروا. (آنندراج) (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تزنبر
تصویر تزنبر
تکبر نمودن و گردنکشی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رگبرگ
تصویر رگبرگ
برآمدگیهای باریک رگ مانند در برگ گیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر برگ
تصویر پر برگ
بسیار برگ وریق، بسیار رخت و کالا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تک برگ
تصویر تک برگ
اصطلاح ورق بازان در بازی ورق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سربرگ
تصویر سربرگ
((~. بَ))
کاغذی که نام و مشخصات یک مؤسسه یا شخص بر بالای آن چاپ شده است، بخش بالایی و جدا شدنی ورقه های امتحانی که امتحان شونده نام و مشخصات خود را بر آن می نویسد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سربرگ
تصویر سربرگ
عنوان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ترابر
تصویر ترابر
حمال
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ترابرد
تصویر ترابرد
انتقال
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ترابری
تصویر ترابری
حمل و نقل
فرهنگ واژه فارسی سره
حمل ونقل
فرهنگ واژه مترادف متضاد