جدول جو
جدول جو

معنی ترمرم - جستجوی لغت در جدول جو

ترمرم
(اِ جِ)
جنبانیدن لبها بجهت سخن و گویند ترمرموا یعنی جنبیدند برای گفتار اما دم نزدند. (منتهی الارب) (از آنندراج). جنبانیدن لبها جهت تکلم. (ناظم الاطباء). حرکت دادن لبان برای سخن گفتن و تکلم نکردن. (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ترمیم
تصویر ترمیم
مرمت کردن، اصلاح کردن خلل یا خرابی چیزی
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ رَ رِ)
آن که جنباند لبها به جهت سخن. (آنندراج). کسی که می جنباند لبها را بی آن که سخن گوید. (ناظم الاطباء). و رجوع به ترمرم شود
لغت نامه دهخدا
(تَ مُ رَ / رِ)
ترموره، تاب. ارجوحه. (از لسان العجم شعوری ج 1 ورق 292 ب)
لغت نامه دهخدا
(اِ جِ)
اصلاح کردن چیزی را. (از اقرب الموارد). اصلاح کردن بنا را. (از المنجد). مرمت کردن چیزی را. (آنندراج) : رمم الحائط ترمیماً، اصلاح کرد آن دیوار را. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عَ رَ رَ)
سخت، هرچه باشد. (منتهی الارب). شدید. (اقرب الموارد) ، لشکر بسیار. (منتهی الارب). جیش کثیر. (از اقرب الموارد). بمعنی لشکر نوشته اند، و بعضی گویند که ترکی است و در بعضی اقسام ترکی عین مهمله هم می آید، واﷲ اعلم بالصواب. (غیاث اللغات) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ جِ)
متفرق و پراکنده شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، اصلاح کردن چیزی. (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، تعرق. (اقرب الموارد) جدا کردن گوشت را از استخوان. (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(رَ رَ)
قرطم بری یا قرصف است. (تذکرۀ داود ضریر انطاکی). رمرام. رجوع به رمرام شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ترمیم
تصویر ترمیم
اصلاح کردن، مرمت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترمم
تصویر ترمم
متفرق و پراکنده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترمیم
تصویر ترمیم
((تَ))
مرمت کردن، باسازی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترمیم
تصویر ترمیم
بازسازی
فرهنگ واژه فارسی سره
اصلاح، جبران، بازسازی، تعمیر، مرمت
متضاد: تخریب، اصلاح کردن، مرمت کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اصلاحیّه، در حال ویرایش
دیکشنری اردو به فارسی