جدول جو
جدول جو

معنی ترمبه - جستجوی لغت در جدول جو

ترمبه
(تُ رُ بَ / بِ)
ایتالیایی ’ترمبا’ بمعنی پمپ. (دزی ج 1 ص 146). تلمبه. رجوع به پمپ و تلمبه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ترمه
تصویر ترمه
(دخترانه)
نوعی پارچه با نقشهای بته جقه یا اسلیمی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ترمه
تصویر ترمه
شال، نوعی پارچۀ نفیس که از کرک لطیف بافته می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تلمبه
تصویر تلمبه
ابزاری که با آن آب را از چاه یا منبع خارج کنند، ابزاری که با آن هوا را وارد لاستیک، توپ و مانند آن ها می کنند، در علم نجوم صورت فلکی در نیمکرۀ جنوبی آسمان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترمه
تصویر ترمه
نمدزین، نمدی که زیر زین بر پشت اسب می اندازند، آدرم، آدرمه، تکلتو، تکتلو
فرهنگ فارسی عمید
(تَ بَ)
واحد ترائب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). استخوان سینه. (زمخشری) (از المنجد) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). واحد ترائب و آن استخوان سینه است. (از اقرب الموارد). و رجوع به ترائب شود
لغت نامه دهخدا
(تِ مَ / مِ)
تیرمه و پارچۀ نفیسی که از کرک بافند. (ناظم الاطباء). قسمی پارچۀ سطبر ابریشمین. شال کشمیری. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). پارچۀ پشمی که قسمی از شال است و دارای رنگ های متعدد وگل و بوته است. (فرهنگ نظام). و رجوع به ترما شود، کاغذ ترمه، قسمی کاغذ آهاردار زرافشان گرانبهای مشرقی شفاف و گاهی با خالهای زرین خرد که قباله ها بر آن نوشتندی. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
پروردن کودک را تا بالغ شود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد)
لغت نامه دهخدا
(تَ بَ)
ضعیفی. (منتهی الارب). ضعف و ذلت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ رِ / رَ بَ)
گیاهی است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (المنجد). ج، ترب. (المنجد)
لغت نامه دهخدا
(تَ رِ بَ)
سرانگشت. ج، تربات، ریح تربه، باد گردناک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (المنجد). رجوع به ترب شود
لغت نامه دهخدا
(تُ بَ)
لغتی است در تراب. (منتهی الارب). خاک و تراب. (ناظم الاطباء). تراب. (اقرب الموارد) (المنجد) ، مقبره. ج، ترب. (اقرب الموارد) (المنجد) (ناظم الاطباء) : تربه الانسان، رمسه. (المنجد). رجوع به تراب و تربت شود
لغت نامه دهخدا
(تُ رَ بَ)
وادیی است بر دو منزل از مکه که آبش در بستان ابی عامر میریزد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). یاقوت آرد: عرام گویدوادیی است نزدیک مکه بفاصله دو روز از آن که در بستان ابن عامر منتهی شود وبنی هلال در آن سکونت دارند و کوههای سراه و یسوم و فرقد در اطراف آن قرار دارند و دارای معدن برم است.
در اخبار عمر (رض) آمده است که هنگامی که رسول خدا او را به غزا فرستاد وی به تربه رفت. اصمعی گوید تربه وادیی است به ضباب و طول آن سه شب است و در آن نخل و زرع و درختان میوه است و هلال و عامر بن ربیعه در آن شرکت داشتند. احمد بن محمد همدانی گوید: تربه و زبیه و بیشه سه وادی بزرگ اند، مسیر هر یک از آنها بیست روز است، پائین آنها نجد وبالای آنها سراه است. هشام گوید: تربه وادیی است از سراه شروع میشود و به نجران پایان می یابد، و باز گوید: خثعم مابین بیشه و تربه فرودآمدند و هنوز مستقر نشده بودند که اسلام ظهور کرد. مردی از ساکنان جبلین گفته که تربه آبی است در جانب غربی سلمی. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(شِ رِ بَ / بِ)
در تداول عامۀ قزوین: ریش ریش. شرنبه. پاره. ژنده. جرمبه. رجوع به شرنبه شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
از ’رب ء’، بردن و دور گردانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج). اذهاب. (اقرب الموارد) (المنجد)
لغت نامه دهخدا
(تُ رَ بَ)
موضعی است به یمن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). صاحب تاج العروس آرد: قریه ای است نزدیک زبید در یمن و در آن آرامگاه ولی مشهور طلحه بن عیسی بن اقبال که به هتار معروف میباشد و من آن را چندین بار زیارت کردم و او را کرامات معروفی است. (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(تُ لُ بَ / بِ)
پمپ. ناسوس. اسبابی است که بوسیلۀ آن هوا یا گاز یا مایعی را از جایی بجایی منتقل سازند. تلمبه ها با فشار هوا کار می کنند. در زمینهای زراعتی تلمبه ها را برای بیرون کشیدن آب از چاهها بکار میبرند، در بعضی از شهرها نیز برای تأمین فشار آب شهر از تلمبه ها استفاده میشود، در صنعت هم برای جاری ساختن مایعات در لوله ها تلمبه بکار میبرند. تمام ماشینهای آتش نشانی با تلمبه های قوی مجهزند تا بتوانند آب را از داخل لوله ها به آتش بپاشند. تلمبه های هوایی برای وارد کردن هوا در لاستیکهای اتومبیل و توپ فوتبال و جز آن بکار میروند. تلمبۀ سادۀ هوایی نظیر تلمبۀ دوچرخه و جز آن عبارت است از یک پیستون که در داخل استوانه ای بالا و پایین میرود. پیستون قطعه فلزی به شکل لوله است و یک قطعه چرم قابل ارتجاع که کمی از مقطع آن لوله بزرگتر است به انتهای آن متصل شده است. وقتی پیستون بطرف بالا حرکت میکند هوا از اطراف چرم در قسمت تحتانی وارد میشود. وقتی پیستون پایین میرود چرم قابل ارتجاع محکم بدیوار استوانه می چسبد و هوا را مجبور میکند که از لولۀ لاستیکی متصل به انتهای استوانه وارد لاستیک چرخ و جز آن شودو برای اینکه باد داخل لاستیک چرخ و جز آن بار دیگر وارد استوانه نگردد دریچه ای در انتهای استوانه و یا در مدخل لولۀ لاستیکی منفصل به انتهای استوانه و یا در مدخل لاستیک چرخ تعبیه کرده اند که این دریچه بر اثر فشار هوای داخل استوانه بازمیشود تا هوا از استوانه خارج و وارد لاستیک چرخ یا مخزن مورد نظر گردد، بالعکس فشار هوای فشردۀ داخل لاستیک و جز آن موجب بسته شدن آن دریچه شده و بر اثر حرکت مکرر پیستون هوا از داخل استوانه در لاستیک چرخ و جز آن متراکم میگردد.
تلمبۀ آب - اساس تلمبۀ آب هم بهمین نحو است و آن استوانه ای است و در انتهای آن یعنی آن قسمت استوانه که به لوله ای متصل میشود، و آن لوله بمخزن آب مربوط است، دارای دریچه ای است که فقط بطرف داخل استوانه بازمیشود. در داخل استوانه پیستونی قرار دارد که دارای دریچه ای است که آن دریچه هم فقط بطرف داخل فوقانی استوانه بازمیگردد بنابراین وقتی که پیستون بطرف بالا کشیده شود فشار هوای زیر پیستون از هوای خارج کمتر میشود و آب بر اثر بازشدن دریچۀ تحتانی استوانه بداخل استوانه رانده میگردد و وقتی که پیستون بطرف پایین استوانه حرکت میکند فشار آب دریچۀ تحتانی را می بندد و همین فشار دریچۀ پیستون را بازمیکند و آب را به قسمت بالای استوانه و بالاخره به خارج میراند. نوع دیگر تلمبۀ آب تلمبه های فشاری است و آن با تلمبه های معمولی این تفاوت را دارد که دریچه در روی پیستون تعبیه نشده است بلکه روی لولۀ خروج که به قسمت انتهای پهلوئی استوانه متصل شده است، نصب میگردد. لذا وقتی که پیستون بالا میرود بر اثر فشار هوای خارج، آب از دریچۀ تحتانی وارد استوانه میشود و هنگامی که پیستون پایین می آید دریچۀ تحتانی استوانه بر اثر فشار آب بسته میشود و دریچۀ لولۀ خروج بطرف خارج استوانه بازمیگرددو آب با فشار پیستون بخارج رانده میشود. تلمبه های دیگری نیز هست که دارای یک مخزن هوای متراکم میباشند که در این تلمبه ها جریان آب دائمی خواهد بود بدینسان که چون پیستون بالا رود آب مجبور می شود که از دریچۀتحتانی استوانه در داخل استوانه وارد گردد و وقتی که پیستون پایین رود آب پس از عبور از دریچۀ دوم (دریچۀ لولۀ خروج) بطرف مخزن هوا رانده میشود در ضربۀ بعدی هوای بالای مخزن منبسط میگردد و بر اثر فشار، آب را بطور مداوم خارج میسازد. رجوع به کتاب علم و زندگی صص 51-52 شود
لغت نامه دهخدا
(تَ مُ رَ / رِ)
ترموره، تاب. ارجوحه. (از لسان العجم شعوری ج 1 ورق 292 ب)
لغت نامه دهخدا
(تُ مُ سَ)
سردابه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، یقال: حفر ترمسه تحت الارض. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). حفر ترمسه، ای سرداباً. و در تاج العروس نویسد تاء زائد است. چه آن از رمس الشی ٔ است، پوشانید آنرا... (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ جِ)
غایب شدن از جنگ یا از شور و شغب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ مَ سَ / سِ)
وزنی معادل دو قیراط. (مفاتیح). وزنه ای که معادل هشت گندم و یا دو نخود باشد. (ناظم الاطباء). نصف دانگ که دو قیراط می شود. (از لسان العجم شعوری ج 1 ورق 292 ب)
لغت نامه دهخدا
(تُ تُبْ بَ)
راه مانندی کوفته و پاسپرده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). راه مانندی که مرد آنرا پیماید. (اقرب الموارد) (المنجد). یقال: اتخذ ترتبهً، ای شبه طریق یطأه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تِ بَ / بِ)
طعامی که آب بیش از حد در آن کرده باشند. با آبی بسیار، در حالی که کمی آب مطلوب است. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(تُبَ)
موضعی است به یمن. (منتهی الارب). شهری به یمن، و خارزنجی گوید وادیی است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(تِ مَ)
قصبه ای است در ولایت طربزون از کشور ترکیه واقع در ساحل رودترمه. سکنۀآن 4000 تن است. رجوع به قاموس اعلام ترکی ج 3 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ترمه
تصویر ترمه
نمد زین را گویند، پارچه نفیسی را که از کوک بافند
فرهنگ لغت هوشیار
غرنبیدن غرنبش، بانگ و فریاد، بانگ و خروش بتشنیع چنانکه بهری بیرون و بهری اندورن گلو بود
فرهنگ لغت هوشیار
پمپ، اسبابی است که بوسیله آن هوا یا گاز یا مایعی را از جائی بجائی منتقل سازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترمسه
تصویر ترمسه
سردابه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تریبه
تصویر تریبه
استخوان سینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترمه
تصویر ترمه
((تِ مِ))
نوعی پارچه گرانبها که از الیاف بسیار لطیف بافته شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تلمبه
تصویر تلمبه
((تُ لُ بِ))
دستگاهی که به وسیله آن مایعات و گازها را از منبعی بیرون کشند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تریبه
تصویر تریبه
((تَ بَ یا بِ))
استخوان سینه، جناغ، مفرد ترایب (ترائب)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تلمبه
تصویر تلمبه
پمپ
فرهنگ واژه فارسی سره
کبوتر چاهی
فرهنگ گویش مازندرانی