جدول جو
جدول جو

معنی ترلیه - جستجوی لغت در جدول جو

ترلیه
قصبۀ کوچکی است در ولایت خداوندکار از سنجاغ بروسه از کشورترکیه که تابع ’مدانیه’ است و در ساحل دریای مرمره واقع و دارای اسکله است. (از قاموس اعلام ترکی ج 3)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ترضیه
تصویر ترضیه
راضی کردن، خشنود کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تحلیه
تصویر تحلیه
به زیور آراستن، زینت دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترویه
تصویر ترویه
سیراب کردن، آب برای سفر برداشتن، در کاری تفکر و اندیشه کردن، روز هشتم ماه ذی حجّه که حج آغاز می شود و حجاج از مکه به عرفات می روند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تالیه
تصویر تالیه
تالی، آنکه بعد بیاید، ازپی آینده، تابع، پیرو، تلاوت کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترفیه
تصویر ترفیه
در رفاه و آسایش قرار دادن، آسوده و تن آسان کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تخلیه
تصویر تخلیه
خالی کردن، تهی ساختن، رها کردن، واگذاشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترنیه
تصویر ترنیه
پارسی تازی گشته ترانه ترانه خواندن، شاداندن، پیچ دادن آوا
فرهنگ لغت هوشیار
پرویزاندن پرویزگی -1 روشن کردن پیدا کردن زدودن، تهذیب ظاهر است بسبب استعمال نوامیس و احکام الهی و امتثال اوامر و نواهی خداوند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحلیه
تصویر تحلیه
زیور بستن، نشان کسی دادن
فرهنگ لغت هوشیار
بیرون کردن، تهی کردن بر تهیدن، وا گذاشتن، بیرون بردن، درون زدایی تهی کردن خالی کردن، رها کردن یله کردن وا گذاشتن، خالی کردن قوای نظامی ناحیه یا شهری را، خالی تهی، تهذیب باطن از اخلاق ناپسند اعراض از آنچه انسان را از خدا باز میدارد. یا تخلیه شکم. کار کردن شکم و خالی شدن آن. یا تخلیه هوا. خالی کردن محیطی را از هوای. یا تلمبه تخلیه هوا. وسیله ای که در آزمایشگاهها و در صنعت برای خالی کردن هوای دستگاهی یا محفظه ای بکار رود. یا تخلیه ید. دست متصرف را از ملک یا خانه کوتاه کردن خلع ید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترثیه
تصویر ترثیه
موییدن گریستن بر مرده
فرهنگ لغت هوشیار
استخوان سینه جناغ پروردن پروراندن، آداب و اخلاق را بکسی آموختن، پرورش یا تربیت بدنی. پرورش بدن بوسیله انواع ورزش. یا تعلیم و تربیت. آموزش و پرورش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترویه
تصویر ترویه
روز هشتم ازماه دی الحجه، سیرآب کردن، تفکر در کاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترجیه
تصویر ترجیه
امید داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
مادینه تالی پیرونده درنگ کردن، کوتاهی کردن، خود گرفتن مونث تالی، جمع توالی
فرهنگ لغت هوشیار
سرپرستی خاوند گاری هم آوای تفعیل شیفته گرداندن، جدا کردن مادر از فرزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تملیه
تصویر تملیه
برخوردار گرداندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعلیه
تصویر تعلیه
بلند کردن، بر آمدن بر چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصلیه
تصویر تصلیه
نماز گزاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترضیه
تصویر ترضیه
راضی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترفیه
تصویر ترفیه
رفاهیت دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجلیه
تصویر تجلیه
((تَ یَ یا یِ))
روشن کردن، پیدا کردن، زدودن، تهذیب ظاهر است به سبب استعمال نوامیس و احکام الهی و امتثال اوامر و نواهی خداوند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تخلیه
تصویر تخلیه
((تَ یِ))
تهی کردن، خالی کردن، خارج کردن چیزی یا کسی از جایی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تحلیه
تصویر تحلیه
((تَ یِ))
زیور بر نهادن، زینت دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترفیه
تصویر ترفیه
((تَ))
آسایش دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترضیه
تصویر ترضیه
((تَ یِ))
راضی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترویه
تصویر ترویه
((تَ یِ))
سیراب کردن، آب برای سفر برداشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تالیه
تصویر تالیه
((یِ))
مؤنث تالی، جمع توالی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تخلیه
تصویر تخلیه
تهی سازی، تهی کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تخلیه
تصویر تخلیه
Evacuation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تخلیه
تصویر تخلیه
эвакуация
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تخلیه
تصویر تخلیه
Evakuierung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تخلیه
تصویر تخلیه
евакуація
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تخلیه
تصویر تخلیه
ewakuacja
دیکشنری فارسی به لهستانی