جدول جو
جدول جو

معنی ترغای - جستجوی لغت در جدول جو

ترغای(تُ / تَ)
ترکی است. صاحب سنگلاخ در ذیل ’تورغای’ آرد: پرنده ای از گنجشک بزرگتر که آن را به فارسی شانه بسر و بعربی هدهد گویند... (سنگلاخ ص 172). و رجوع به ترغی شود
لغت نامه دهخدا
ترغای(تُ / تَ)
امیر ترغای، ابن امیر برکل. از سرداران مغول و پدر امیر تیمور گورکان بود. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 393 شود. صاحب سنگلاخ در ذیل ’تورغای’ آرد:... و نیز نام پدر امیر تیمور گورکانست، و بفتح راء هم مستعملست... (سنگلاخ ص 172)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تُ)
تربای تقشی. از امراء چنگیزخان که به تعاقب سلطان جلال الدین منکبرنی مأمور شد. رجوع به تاریخ جهانگشای جوینی ج 1 ص 33، 110، 112، 130، 131 شود
لغت نامه دهخدا
(تَ رَ)
به ترکی، کشاورز. (مؤید الفضلاء). کشاورز. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تُ)
دلیل و رهبر و آنکه راه را هویدا می کند. (ناظم الاطباء). رهبر که بعربی دلیل باشد. (لسان العجم شعوری ج 1 ورق 307 ب) ، باج و خراج. (ناظم الاطباء). باج. (لسان العجم ایضاً)
لغت نامه دهخدا
(تُ)
پاسبان و پاسداری شب. (غیاث اللغات) (آنندراج). این لفظ ترکی است. (غیاث اللغات). پاسی که در شب دارند تا دزد دست نیابد. مظهر گوید... و ترغاق نیز آمده لیکن این لغت فارسی است پس قاف از استعمال متأخرتر است چه قاف در اصل فرس نیامده. (فرهنگ رشیدی). رجوع به ترغاق شود
لغت نامه دهخدا
(تَ / تُ)
پاس داشتن و خبردار بودن. (برهان). پاسبانی و نگهبانی. (غیاث اللغات) (آنندراج). پاس داری در شب برای رفع دشمن یا دزد. (ناظم الاطباء).
صاحب سنگلاخ در ذیل تورغاق آرد: بدو معنی آمده اول پاسبان و نگهبان و کشیکچی را گویند و بمعنی پاسبانی و حراست هم باشد چنانکه شاعر بفارسی گفته:
بر درگه میمون تو در نوبت تورغاق
میران و مهان بر عدد ریگ برآری.
؟
، دویم نام طایفه ایست از اوزبک، و مؤلف فرهنگ جهانگیری و صاحب برهان قاطع این لفظ را به فتح تا نیز بر وزن چخماق خوانده و فارسی تصور کرده و به این معنی نوشته اند. (سنگلاخ ص 172). و رجوع به ترغاک شود
لغت نامه دهخدا
(اِمْ بِ)
با یکدیگر بانگ و فریاد کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال: تراغوا، اذا رغا واحد هیهنا و واحد هیهنا. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تُ رُ)
از امرای بزرگ غازان خان و یکی از معتمدانی است که وصول و ایصال موقوفات غازان خان را اداره میکرد. رجوع به تاریخ مغول اقبال ص 306 شود
لغت نامه دهخدا
(طَ رَ)
پسر هلاکو که در قتل کیخاتو پسر اباقا شرکت داشت. رجوع به تاریخ مغول تألیف اقبال ص 251، 270، 271 و رجوع به طراقای شود
لغت نامه دهخدا
(تُ)
بترکی، گنجشک. (مؤید الفضلا). گنجشک. (آنندراج). رجوع به ترغای شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ترغاک
تصویر ترغاک
پاسبان و پاسداری شب شبگرد پاسدار شبانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترغاق
تصویر ترغاق
ترکی نگهبانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترای
تصویر ترای
در آئینه دیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترغی
تصویر ترغی
ترکی گنجشک
فرهنگ لغت هوشیار