جدول جو
جدول جو

معنی ترعات - جستجوی لغت در جدول جو

ترعات
(تُ رَ)
جمع واژۀ ترعه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ترهات
تصویر ترهات
ترهه ها، حرفهای بی ربط و بی معنی، سخنان بیهوده و بی سر و ته، چرندها، یاوه ها، ژاژها، ژاژه ها، چرند و پرندها، دری وری ها، جفنگ ها، چرت ها، شرّ و ورها، کلپتره ها، چرت و پرت ها، فلاده ها، بسباس ها، جمع واژۀ ترهه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رعات
تصویر رعات
راعی ها، چوپان ها، امیرها، والی ها، حاکم ها، نگه دارنده ها، حراست کننده ها، جمع واژۀ راعی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تبعات
تصویر تبعات
تبعت ها، عاقبتهای بد، نتیجه های ناگوار، جمع واژۀ تبعت
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ رَ)
احداثات و اختراعات. (ناظم الاطباء). جمع واژۀ مخترعه. نو پدید آورده ها: بر آن قرار افتاد که از عرایس مخترعات گذشتگان مخدره ای که از پیرایۀ عبارت عاطل باشد به دست آید. (مرزبان نامه ص 6). و رجوع به مخترعه شود
لغت نامه دهخدا
(رُ)
رعاه. جمع واژۀ راعی. نگهبان. (غیاث اللغات) (آنندراج). نگهدارندگان. حارسان. (فرهنگ فارسی معین) ، جمع واژۀ راعی. چرانندگان. چوپانان. (فرهنگ فارسی معین). شبانان. (یادداشت مؤلف) :
هر زمان بدتر شود حال رمه
چون بود از گرسنه گرگان رعات.
ناصرخسرو.
، مجازاً به معنی حاکمان و سلاطین و این جمعراعی است. (غیاث اللغات) (آنندراج). والیان. امیران. شاهان. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به راعی و رعاه شود
لغت نامه دهخدا
(ذَ رِ)
ناقه های تیزرو و فراخ گام و دوردور گام گذارنده بر زمین، قوائم ذرعات، ای سریعات
لغت نامه دهخدا
(تِ)
جمع واژۀ تسع و تسعه رجوع به تسع شود
لغت نامه دهخدا
(تُرْ رَ)
جمع واژۀ ترّهه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). سخن های باطل لهوآمیز. جمع واژۀ ترهت که بمعنی باطل است. (غیاث اللغات) (از آنندراج). سخنان بیهوده و خرافات. (شرفنامۀ منیری). جمع واژۀ ترهه. اباطیل و دواهی. (المنجد). فارسی معرب است آنگاه به باطل استعاره شد پس گویند الترهات البسابس و الترهات الصحاصح و از اسمای باطل است:
تطاول لیلی و اعترتنی وساوسی
لات اتی بالترهات البسابس.
(از اقرب الموارد).
و ربما جاء مضافاً یقال: اخذ فی ترهات البسابس. (اقرب الموارد). بمعنی بیهوده و هرزه و خرافات و مهملات باشد. گویند عربی است. (برهان). ترهه بر وزن قبره بمعنی ناچیز و باطل است... و جمع آن ترهات بالف و تا وتراریه بر وزن قنادیل می آید و سنایی آنرا تراهات آورده و شمس قیس بر او اعتراض کرده است:
خاص در بند لذت و شهوات
عام در بند هزل و تراهات
(حاشیۀ برهان چ معین).
زین چنین ترهات دست بدار
کار کن بگذر از ره گفتار.
سنایی.
زاهد گفت اگر مراآرزوی مرید بسیار... نبودی... به ترهات دزد فریفته نگشتمی. (کلیله و دمنه).
مشنو ترهات او که بیمار
پر گوید و هرزه روز بحران.
خاقانی.
چندین هذیانات و ترهات که مردود عقل و نامقبول خرد است ایراد کردم. (سندبادنامه ص 71).
ترا خدای گزید از جهان و شاهی داد
حدیث خصم فسانه ست و ترهات محال.
ظهیری (از شرفنامۀ منیری).
این همه ترهات میدانم
من برای تو تو برای منی.
عطار.
عقل شیدا شد چه خوانی ترهات
راه پیدا شد چه پایی بی ثبات.
مولوی.
نخوت و دعوی و کبر و ترهات
دور کن از دل که تا یابی نجات.
مولوی.
بر سرت چندان زعیم ای بد صفات
تا بگویی ترک شید و ترهات.
مولوی.
اما آنچه گفته است که ’پیش از قیامت یزید و... را زنده کنند و بکشند’ اصلی ندارد و از جملۀ خرافات و ترهات باشد. (کتاب النقض ص 306) ، راه خرد که از راه بزرگ منشعب شود واحد آن ترهه است. (از اقرب الموارد). راه های کوچک. (از المنجد). و رجوع به ترهه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ رِ)
جمع واژۀ تربه. سرانگشتان. (از منتهی الارب). سرانگشتان. (المنجد)
لغت نامه دهخدا
(تَ لَ)
جمع واژۀ تلعه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به تلعه شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
ترعیب. ترسانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد) (از المنجد). و رجوع به ترعیب شود
لغت نامه دهخدا
(تَ بَ)
پیروان، لوازم چیزی، گاهی مراد از عقوبات معاصی باشد، تبعات اقتحام، کنایه از رنجها و مشقتها. (غیاث اللغات) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تُ رِ)
جمع واژۀ ترکه. (ناظم الاطباء) : سلطان مثال داد تا ترکات او به پسر او، امیر ابوحفص سپردند. (ترجمه تاریخ یمینی نسخۀ خطی کتاب خانه سازمان)
لغت نامه دهخدا
(تَ بِ)
جمع واژۀ تبعه. عاقبتهای بد: و هرگاه که متقی در کار این جهان گذرنده تأملی کند... دنیا را طلاق دهد تا از تبعات آن برهد. (کلیله و دمنه). رجوع به تبعه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ رَ)
منشعبات. متفرّعات: و جملۀ بحور اشعارعجم را در چهار دایره نهیم: هزج و رجز و رمل در یک دایره و جملگی مفترعات و منشعبات هریک به اصول آن ملحق گردانیم. (المعجم چ قزوینی و مدرس چ مجلس ص 70)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تربات
تصویر تربات
سر انگشتان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبعات
تصویر تبعات
عاقبتهای بد پیروان، لوازم چیزی پیروان، لوازم چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تورعات
تصویر تورعات
جمع تورع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفرعات
تصویر تفرعات
جمع تفرع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تضرعات
تصویر تضرعات
جمع تضرع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترعاب
تصویر ترعاب
ترسانیدن، ترعیب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجرعات
تصویر تجرعات
جمع تجرع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رعات
تصویر رعات
نگهدارندگان، حارسان، چوپانان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترفعات
تصویر ترفعات
جمع ترفع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترهات
تصویر ترهات
سخنان باطل و بیهوده
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مخترعه، آفریدگان نو پدیدان، جمع مخترعه، کبا دوران آفرینندگان جمع مخترعه (مخترع) : برآن قرار افتاد که از عرایس مخترعات گذشتگان مخدره ای که از پیرایه عبارت عاطل باشد بدست آید. . ، جمع مخترعه
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مفترعه (مفترع) متفرعات منشعبات: . .} و جمله بحور اشعار عجم را در چهار دایره نهیم: هزج و رجز و رمل در یک دایره و جملگی مفترعات و منشعبات هریک باصول آن ملحق گردانیم) (المعجم. مد. چا. 70: 1)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترهات
تصویر ترهات
((تُ رَّ))
جمع ترهه، بیهوده ها، سخنان بیهوده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رعات
تصویر رعات
((رُ))
جمع راعی، چوپان ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تبعات
تصویر تبعات
پیامدها
فرهنگ واژه فارسی سره
اباطیل، اراجیف، جفنگ، ژاژ، سخنان بی اساس، لاطائلات، مزخرفات، یاوه ها
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پیامدها، عواقب، نتایج
فرهنگ واژه مترادف متضاد