رضخ. خبری که بشنوند و باور ندارند آنرا. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، سهمی از غنایم جنگی که طبق مقررات اسلامی به کسانی که در جنگ شرکت کرده اند، دهند. (فرهنگ فارسی معین)
رَضْخ. خبری که بشنوند و باور ندارند آنرا. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، سهمی از غنایم جنگی که طبق مقررات اسلامی به کسانی که در جنگ شرکت کرده اند، دهند. (فرهنگ فارسی معین)
گیاهی است، و در بعضی از فرهنگها بمعنی ترنج نیز مسطور است. (فرهنگ جهانگیری). گیاهی است غیرمعلوم، و ترنج را نیز گویند و آن میوه ایست معلوم که پوست آنرا مربا کنند. (برهان) (آنندراج). گیاهی است، و بعضی بمعنی ترنج گفته اند. (فرهنگ رشیدی). نام گیاهی، و قیل ترنج لغه فیه. (شرفنامۀ منیری). طرخون و ترنج و نارنج. (ناظم الاطباء)
گیاهی است، و در بعضی از فرهنگها بمعنی ترنج نیز مسطور است. (فرهنگ جهانگیری). گیاهی است غیرمعلوم، و ترنج را نیز گویند و آن میوه ایست معلوم که پوست آنرا مربا کنند. (برهان) (آنندراج). گیاهی است، و بعضی بمعنی ترنج گفته اند. (فرهنگ رشیدی). نام گیاهی، و قیل ترنج لغه فیه. (شرفنامۀ منیری). طرخون و ترنج و نارنج. (ناظم الاطباء)
خشنودی کردن پس از جهد. (تاج المصادر بیهقی). خشنود شدن. (زوزنی). خشنود کردن. (آنندراج). خواستن خشنودی کسی را و خشنود کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). خواستن رضای کسی را. (از المنجد) (از اقرب الموارد). و در اساس: ’ترضّیته بمال’، اذا طلبت رضاه بجهد منک. (اقرب الموارد)
خشنودی کردن پس از جهد. (تاج المصادر بیهقی). خشنود شدن. (زوزنی). خشنود کردن. (آنندراج). خواستن خشنودی کسی را و خشنود کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). خواستن رضای کسی را. (از المنجد) (از اقرب الموارد). و در اساس: ’ترضَّیته بمال’، اذا طلبت رضاه بجهد منک. (اقرب الموارد)