جدول جو
جدول جو

معنی ترصیص - جستجوی لغت در جدول جو

ترصیص
استوار کردن چیزیرا
تصویری از ترصیص
تصویر ترصیص
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تخصیص
تصویر تخصیص
کنارگزاری، بخش کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تحصیص
تصویر تحصیص
هویدا شدن
فرهنگ لغت هوشیار
از آنی، ویژه گرداندن، ویژگی دادن -1 ویژه گردانیدن ویژه کردن خاص کردن مقابل تعمیم، اختصاص ویژگی، جمع تخصیصات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترخیص
تصویر ترخیص
رخصت کردن و اجازه دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترقیص
تصویر ترقیص
وشت انگیزی وشتاندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترصین
تصویر ترصین
چیرگی در شناخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترصیع
تصویر ترصیع
گوهر نشان ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقصیص
تصویر تقصیص
گچ اندایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توصیص
تصویر توصیص
تنگ بستن روبند، استوار کردن کار
فرهنگ لغت هوشیار
آرش نمایی، آرش سخن را نمودن، مو شکافی آشکار کردن معنی کلام، اسناد دادن حدیث بنخستین کسی که حدیث را گفته، جمع تنصیصات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاصیص
تصویر تاصیص
محکم کردن و استوار ساختن آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجصیص
تصویر تجصیص
گچ اندود کردن بگچ اندودن، گچ کاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجصیص
تصویر تجصیص
گچ اندود کردن، گچ مالی، گچ کاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تنصیص
تصویر تنصیص
آشکار کردن و روشن ساختن معنی کلام، اسناد دادن حدیث به کسی که حدیث از او نقل شده است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترخیص
تصویر ترخیص
رخصت دادن، اجازه دادن، مرخص کردن، ارزان کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترصیع
تصویر ترصیع
جواهر نشاندن بر چیزی، گوهرنشان ساختن، مرصع ساختن، در ادبیات در فن بدیع آوردن الفاظ و کلماتی در دو مصراع یا دو جمله که در وزن و سجع مطابق باشند مانند فراش و نقاش، منوّر و مقرّر، گریان و خندان، جلال و کمال و مانند این بیت، برای مثال هوا شد تیره و گریان به سان دیدۀ وامق / زمین شد تازه و خندان به سان چهرۀ عذرا (رشیدالدین وطواط)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تخصیص
تصویر تخصیص
خاص کردن، اختصاص دادن، چیزی را به چیز دیگر مخصوص داشتن، ویژه کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترصیف
تصویر ترصیف
((تَ))
منظم گردانیدن، استوار شدن، محکم شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترصیع
تصویر ترصیع
((تَ))
جواهر نشاندن بر چیزی، آوردن کلماتی در دو مصراع یا دو جمله که از نظر وزن و سجع یکی باشند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترخیص
تصویر ترخیص
((تَ))
ارزان کردن، مرخص کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تخصیص
تصویر تخصیص
((تَ))
ویژه گردانیدن، خاص کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تجصیص
تصویر تجصیص
((تَ))
گچ اندود کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تنصیص
تصویر تنصیص
((تَ))
آشکار کردن معنی کلام، نسبت دادن حدیث به کسی که حدیث از او روایت شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تخصیص
تصویر تخصیص
Apportionment
دیکشنری فارسی به انگلیسی
распределение
دیکشنری فارسی به روسی