- ترش
- بد خلق گردیدن، بخیل و هر چیزی که طعم سرکه داشته باشد
معنی ترش - جستجوی لغت در جدول جو
- ترش
- هر چیزی که طعم ترشی داشته باشد، کنایه از بداخلاق
ترش و شیرین: هر چیزی که دارای مزه ای آمیخته از ترشی و شیرینی باشد مانند سرکنگبین، میخوش، ملس
- ترش ((تُ))
- یکی از مزه ها، هرچه که طعم سرکه لیموترش و... داشته باشد، ضد شیرین
- ترش
- Sour, Rancid, Sourly, Tangy, Tart, Vinegary
- ترش
- прогнивший , кислый , кислый , уксусный
- ترش
- ranzig, sauer, scharf, essigartig
- ترش
- гнилий , кислий , кисло
- ترش
- zgniły, kwaśny, octowy
- ترش
- 腐臭的 , 酸的 , 酸溜溜地 , 醋味的
- ترش
- rançoso, azedo, de maneira azeda, avinagrado
- ترش
- rancido, aspro, in modo aspro, acido
- ترش
- rancio, ácido, agriamente, vinagrado
- ترش
- rance, acide, de manière acide, vinaigré
- ترش
- ranzig, zuur, azijnachtig
- ترش
- เน่า , เปรี้ยว
- ترش
- busuk, asam, dengan masam
- ترش
- متفجّرٌ , حامضٌ , بترشّحٍ
- ترش
- सड़ा हुआ , खट्टा , खट्टे तरीके से , सिरका
- ترش
- מסריח , חמוץ , בחמימות , חָמוץ , חומצי
- ترش
- 腐った , 酸っぱい , 酸っぱく
- ترش
- 상한 , 신 맛의 , 신맛이 나게 , 신 , 신맛 나는
- ترش
- ekşi, ekşi bir şekilde, sirke gibi
- ترش
- harufu mbaya, chachu, kwa uchachu, siki
- ترش
- পঁচানো , টক , টকভাবে , টক , টক
- ترش
- بوسیدہ , کھٹا , ترش انداز میں , ترش , سرکہ جیسا
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تراوش
کیفیت چیز ترش حموضت، کلیه مواد غذایی که مزه ترش دارند و مقداری از اسید های مختلف در ترکیبشان وجود دارد. ترشیها را بعنوان چاشنی غذا بکار میبرند، اسید، جمع ترشیها. ترشیجات
ترشک
گیاهی از تیره هفت بند که پایاست بارتفاع 30 سانتیمتر تا یک متر میرسد. ریشه اش ضخیم و ساقه اش راست و بی کرک است. این گیاه وحشی در چمنزارها و کشت زارها و کنار رودها میروید بقله حامضه حبق خراسانی
مکش مکیدن ژفیدن
بر چکیدن آب
تراوش، بارش کم، تراویدن
ریسمان دول (دلو)، بدی گوارش
تراویدن، پاشیده شدن مایعات به لباس یا بدن و مانند آن، تراوش آب از خلال سنگ یا چیز دیگر، به تدریج قوت گرفتن، توانا شدن و شایستگی حاصل کردن برای کاری
ترشک، گیاهی صحرایی با برگ های درشت شبیه برگ چغندر که طعم ترش دارد و آن را مانند سبزی در آش و بعضی غذاهای دیگر می ریزند، ساق ترشک، ترشینک، حمّاض، تره خراسانی