جدول جو
جدول جو

معنی ترش - جستجوی لغت در جدول جو

ترش
هر چیزی که طعم ترشی داشته باشد، کنایه از بداخلاق
ترش و شیرین: هر چیزی که دارای مزه ای آمیخته از ترشی و شیرینی باشد مانند سرکنگبین، میخوش، ملس
تصویری از ترش
تصویر ترش
فرهنگ فارسی عمید
ترش
(اِ تِ)
سبکی کردن و بدخلق گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). سبک شدن و بدخو شدن. (از المنجد) ، بخل نمودن. (از منتهی الارب) (آنندراج). بدخلق بودن. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (از آنندراج). ترش و تارش نعت است از آن. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به ترش و تارش شود
لغت نامه دهخدا
ترش
(تَ)
تخته سنگ کنار دریا. ج، تروش. (دزی ج 1 ص 145)
لغت نامه دهخدا
ترش
(تَ رِ)
سبک و بدخلق. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) .بدخلق. (از اقرب الموارد) (از المنجد)، بخیل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نعت است از ترش (ت / ت ر) . رجوع به همین کلمه و تارش شود
لغت نامه دهخدا
ترش
(تُ/ تُ رُ)
مزۀ معروف که بعربی حامض گویند. (غیاث اللغات). طعم معروف. (آنندراج). حامض و هر چیز که حموضت داشته باشد و دارای مزۀ نامطبوع بود. (ناظم الاطباء). محمد معین در حاشیۀ برهان آرد:... پهلوی ترش، کردی ترش، بلوچی ترشپ، ترپش، وخی ترشپ، سریکلی توخب، یودغا تریشپ، افغانی تریو (ترش). حامض.هر چیز که حموضت داشته باشد. ضد شیرین:
آن کودکی چو انگبین شد
وآمد پیری ترش چورخبین.
ناصرخسرو (دیوان ص 312).
کز خاک دو تخم می پدید آید
این خوش خرما و آن ترش لیمو.
ناصرخسرو (دیوان ص 380).
شراب تلخ و تیره (را) ... به آب ممزوج و با طعامهای ترش خورند و نقل میوه های ترش کنند تا زیان ندارد. (نوروزنامۀ منسوب به خیام).
هر کسی در بهانه تیزهش است
کس نگوید که دوغ من ترش است.
نظامی.
، زمخت و تند و تیز. (ناظم الاطباء)، درشت و سخت رو.زشت و زشت رو. (ناظم الاطباء). زشت و زمخت و تلخ:
بس ترش ّ و تنگ جایست این ازیرا مر ترا
خم ّسرکه ست این جهان بنگر بعقل ای بی بصر.
ناصرخسرو (دیوان ص 361).
، بمجاز، غمگین و افسرده، و اغلب بابودن آید.
- ترش بودن، غمگین و افسرده و گرفته بودن. عبوس بودن. آزرده بودن:
رخ ترش داری که من خوبم شکر شیرین کنی
چون ترش باشی بتو شیرین روان خواهم فشاند.
خاقانی.
ترش نباشم اگر صد جواب تلخ دهی
که از دهان تو شیرین و دلنواز آید.
سعدی (کلیات چ مظاهر مصفا ص 466).
- ، ناگوار بودن. زشت و قبیح بودن:
ترش بود پس هفتاد شرک استغفار.
مختاری.
- روی ترش بودن، گرفته و غمگین بودن. ترش روی بودن:
جهانسوز و بیرحمت و خیره کش
ز تلخیش روی جهانی ترش.
(بوستان).
گهش جنگ با عالم خیره کش
گه از بخت شوریده رویش ترش.
(بوستان).
رجوع به ترش روی شود.
، به اصطلاح قهوه خانه ها، لیمو یا تمر دم کرده. (فرهنگ نظام). در تداول عوام، لیموی ترش و گل گاوزبان دم کرده چون چای را ترش گویند. چای مانندی که از مغز لیموی عمانی کنند آشامیدن را. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
ترش
بد خلق گردیدن، بخیل و هر چیزی که طعم سرکه داشته باشد
تصویری از ترش
تصویر ترش
فرهنگ لغت هوشیار
ترش
((تُ))
یکی از مزه ها، هرچه که طعم سرکه لیموترش و... داشته باشد، ضد شیرین
تصویری از ترش
تصویر ترش
فرهنگ فارسی معین
ترش
اسیددار، حامض
متضاد: شیرین، شور، تلخ، اخمو، بداخلاق، عبوس، خراب، فاسد (غذا، میوه)
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ترش
حامضٌ
تصویری از ترش
تصویر ترش
دیکشنری فارسی به عربی
ترش
Sour, Rancid, Sourly, Tangy, Tart, Vinegary
تصویری از ترش
تصویر ترش
دیکشنری فارسی به انگلیسی
ترش
rance, acide, de manière acide, vinaigré
تصویری از ترش
تصویر ترش
دیکشنری فارسی به فرانسوی
ترش
ترش، تکه یا پاره ای از پارچه، سرقیچی
فرهنگ گویش مازندرانی
ترش
腐臭的 , 酸的 , 酸溜溜地 , 醋味的
تصویری از ترش
تصویر ترش
دیکشنری فارسی به چینی
ترش
بوسیدہ , کھٹا , ترش انداز میں , ترش , سرکہ جیسا
تصویری از ترش
تصویر ترش
دیکشنری فارسی به اردو
ترش
прогнивший , кислый , кислый , уксусный
تصویری از ترش
تصویر ترش
دیکشنری فارسی به روسی
ترش
ranzig, sauer, scharf, essigartig
تصویری از ترش
تصویر ترش
دیکشنری فارسی به آلمانی
ترش
гнилий , кислий , кисло
تصویری از ترش
تصویر ترش
دیکشنری فارسی به اوکراینی
ترش
ترش، پیچش
دیکشنری اردو به فارسی
ترش
harufu mbaya, chachu, kwa uchachu, siki
تصویری از ترش
تصویر ترش
دیکشنری فارسی به سواحیلی
ترش
পঁচানো , টক , টকভাবে , টক , টক
تصویری از ترش
تصویر ترش
دیکشنری فارسی به بنگالی
ترش
rançoso, azedo, de maneira azeda, avinagrado
تصویری از ترش
تصویر ترش
دیکشنری فارسی به پرتغالی
ترش
ekşi, ekşi bir şekilde, sirke gibi
تصویری از ترش
تصویر ترش
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
ترش
상한 , 신 맛의 , 신맛이 나게 , 신 , 신맛 나는
تصویری از ترش
تصویر ترش
دیکشنری فارسی به کره ای
ترش
腐った , 酸っぱい , 酸っぱく
تصویری از ترش
تصویر ترش
دیکشنری فارسی به ژاپنی
ترش
zgniły, kwaśny, octowy
تصویری از ترش
تصویر ترش
دیکشنری فارسی به لهستانی
ترش
सड़ा हुआ , खट्टा , खट्टे तरीके से , सिरका
تصویری از ترش
تصویر ترش
دیکشنری فارسی به هندی
ترش
busuk, asam, dengan masam
تصویری از ترش
تصویر ترش
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
ترش
เน่า , เปรี้ยว
تصویری از ترش
تصویر ترش
دیکشنری فارسی به تایلندی
ترش
ranzig, zuur, azijnachtig
تصویری از ترش
تصویر ترش
دیکشنری فارسی به هلندی
ترش
rancio, ácido, agriamente, vinagrado
تصویری از ترش
تصویر ترش
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
ترش
rancido, aspro, in modo aspro, acido
تصویری از ترش
تصویر ترش
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
ترش
מסריח , חמוץ , בחמימות , חָמוץ , חומצי
تصویری از ترش
تصویر ترش
دیکشنری فارسی به عبری

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

کیفیت چیز ترش حموضت، کلیه مواد غذایی که مزه ترش دارند و مقداری از اسید های مختلف در ترکیبشان وجود دارد. ترشیها را بعنوان چاشنی غذا بکار میبرند، اسید، جمع ترشیها. ترشیجات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترشه
تصویر ترشه
ترشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترشح
تصویر ترشح
تراوش
فرهنگ واژه فارسی سره