جدول جو
جدول جو

معنی ترسخن - جستجوی لغت در جدول جو

ترسخن
(تَ سُ خَ)
خوش بیان. شیرین زبان. فصیح. ترزبان:
ای ترسخن چرب زبان زآتش عشقت
من آب شدم آب ز روغن چه نویسد؟
خاقانی.
رجوع به تر و ترزبان و ترزفان شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پرسخن
تصویر پرسخن
پرگو، بسیار گو، سخنور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترسان
تصویر ترسان
ترسنده، بیم دارنده، برای مثال ز غریدن کوس ترسان هژبر / عقاب از تف تیر پران در ابر (اسدی - ۳۹۲)
فرهنگ فارسی عمید
(سَ سُ خَ)
عنوان داستان که آن را به شنجرف مینویسند. (غیاث) (آنندراج) :
اول بنام من رقم خون کشید عشق
نام من است سرسخن دفتر بلا.
باقر کاشی (از آنندراج).
ز درد سرسخن سرخی جگرگون
فتاده نقطه اش چون قطرۀ خون.
ملا طغرا (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(پُ سُ خُ / خَ)
حدث. حدّیث. مکثار. ثرّ. ثرّه. بسیارسخن. بسیارگوی. پرگوی. پرچانه. پرحرف. روده دراز. پرروده:
مرا غمز کردند کآن پرسخن
به مهر نبی و علی شد کهن.
فردوسی.
برفتند پیچان لب و پرسخن
پر از کین دل از روزگار کهن.
فردوسی.
چو بشنید کودک ز نوشین روان
سرش پرسخن گشت و گویا زبان.
فردوسی.
کنون آمدی با دلی پرسخن
که من نو کنم روزگار کهن.
فردوسی.
ورا چشم بی آب و لب پرسخن
مرا دل پر از دردهای کهن.
فردوسی.
از آن انجمن شد دلی پرسخن
لبان پر ز گفتارهای کهن.
فردوسی.
دلی پر ز دانش سری پرسخن
زبان پر ز گفتارهای کهن.
فردوسی.
بیامد یکی پرسخن کفشگر
چنین گفت کای شاه بیدادگر.
فردوسی.
، طویل. دراز. مطوّل:
شکسته شد آن مرد جنگ آزمای
ازآن پرسخن نامۀ سوفرای.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(تَ)
خائف. (ناظم الاطباء). ترسنده. در حال ترسیدن. بیم زده. هراسان:
مباشید ترسان ز تخت و کلاه
گشاده ست بر هر کسی بارگاه.
فردوسی.
نشست از بر تازی اسب سمند
همی تاخت ترسان ز بیم گزند.
فردوسی.
شنیدم سخنهای ناسودمند
دلم نیست ترسان ز بیم گزند.
فردوسی.
دژم و ترسان کی بودی آن چشمک تو
گر نکردیش بدان زلفک چون زنگی بیم.
ابوحنیفۀ اسکافی (از تاریخ بیهقی چ ادیب ص 389).
در حالتی که خواهان است چیزی را که نزد او است از ثواب و ترسانست از بدی حساب. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 312). خواجه بونصر مشکان سخت ترسان می بود. (تاریخ بیهقی).
از آن ترس کو از تو ترسان بود.
اسدی.
گر مار نه ای، مردمی، از بهر چرااند
مؤمن ز تو ناایمن و ترسان ز تو ترسا؟
ناصرخسرو.
موسی ترسان از پیش مادر بیرون آمد. (قصص ص 92). چو پیوسته ترسان بود و از هر چیزی گریزان. (نوروزنامۀ منسوب به خیام).
عجب ترسانم از هر ماده طبعی
اگرچه مبدع فحلم درین فن.
خاقانی.
نیک ترسانم از فساد جهان
مهر کار از صلاح بفرستد.
خاقانی.
گرگ ظلم از عدل او ترسان چو مار از چوب از آنک
عدل او ماری ز چوب سرشبان انگیخته.
خاقانی.
ز غم ترسان به هشیاری و مستی
چو مار از سنگ و گرگ از چوبدستی.
نظامی.
یکی از وزرا پیش ذوالنون مصری رفت و همت خواست که روز و شب بخدمت سلطان مشغولم و هنوز از عقوبتش ترسان. (گلستان).
دلش داد گویندۀ راه بین
که ترسان بود مرد کوتاه بین.
امیرخسرو.
آنچه فخرالدوله از آن خائف و ترسان بود از او بکفایت کرد. (تاریخ قم ص 8)
لغت نامه دهخدا
(تْرِ / تِ رِ)
نویسندۀ فرانسوی که به سال 1705 میلادی در مان متولد شد و داستانهای فراوانی از قرون وسطی به رشتۀ تحریر در آورد و بعضویت آکادمی فرانسه نائل گشت و به سال 1783 درگذشت
لغت نامه دهخدا
(تَ سُ)
عنان بن مردک الترسخی، مکنی به ابوعبدالله. وی در بغداد اقامت جست و بدانجا مؤذن بود و از ابوبکر احمد بن علی الطریثیثی و ابومنصور محمد بن احمد بن علی الخیاط المقری روایت کند و ابوسعد از وی حدیث نوشت. وی پس از سال 537 هجری قمری درگذشت. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(تَ سُ)
منسوب به ترسخ که قریه ای است از نواحی بغداد. رجوع به ترسخ و مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تر سخن
تصویر تر سخن
شیرین زبان، فصیح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترسان
تصویر ترسان
ترسنده، بیم زده، هراسان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرسخن
تصویر پرسخن
پرگوی
فرهنگ لغت هوشیار
بگو، پرچانه، پرحرف، روده دراز، وراج
متضاد: کم حرف، کم سخن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از ترسان
تصویر ترسان
مقدّسٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از ترسان
تصویر ترسان
Cowering, Fearful, Scared, Scary
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ترسان
تصویر ترسان
craintif, effrayé, effrayant
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از ترسان
تصویر ترسان
spaventato, pauroso, spaventoso
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از ترسان
تصویر ترسان
ভীত , ভীত , ভয়ঙ্কর
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از ترسان
تصویر ترسان
робкий , боязливый , испуганный , страшный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ترسان
تصویر ترسان
ängstlich, verängstigt, beängstigend
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ترسان
تصویر ترسان
наляканий , боязкий , страшний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ترسان
تصویر ترسان
przestraszony, bojaźliwy, straszny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ترسان
تصویر ترسان
退缩的 , 害怕的 , 可怕的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از ترسان
تصویر ترسان
ڈرا ہوا , خوفزدہ , ڈرا ہوا , خوفناک
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از ترسان
تصویر ترسان
ogopa, ogof kubwa, aliyeogopa, ya kutisha
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از ترسان
تصویر ترسان
acobardado, temeroso, asustado, aterrador
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از ترسان
تصویر ترسان
korkmuş, korkulu, korkutucu
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از ترسان
تصویر ترسان
두려운 , 두려워하는 , 겁먹은 , 무서운
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از ترسان
تصویر ترسان
恐れている , 恐れる , 怖がっている , 怖い
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از ترسان
تصویر ترسان
מפוחד , מפוחד , מפוחד , מפחיד
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از ترسان
تصویر ترسان
डरपोक , डरा हुआ , डरावना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از ترسان
تصویر ترسان
takut, menakutkan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از ترسان
تصویر ترسان
amedrontado, temeroso, assustado, assustador
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ترسان
تصویر ترسان
angstig, bang, eng
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از ترسان
تصویر ترسان
หวาดกลัว , กลัว , กลัว , น่ากลัว
دیکشنری فارسی به تایلندی