- ترس
- هراس، خوف، رعب، وحشت
معنی ترس - جستجوی لغت در جدول جو
- ترس
- بیم، خوف
- ترس
- سپر، آنچه از فلز به شکل میله، نوار یا تخته درست می کنند و برای مقاومت یا محافظت در جلو چیز دیگر قرار می دهند مثلاً سپر ماشین
آلتی صفحه ای از جنس چرم یا فلز که در جنگ ها برای جلوگیری از ضربه خوردن به سر و سینه استفاده می شود، اسپر، مجنّ
- ترس
- ترسیدن، پسوند متصل به واژه به معنای ترسنده،
برای مثال خداترس، بیم، خوف، تقوا، پرهیزگاری(اسم مصدر، اسم)
- ترس ((تُ))
- سپر، جمع اتراس
- ترس
- زمین سخت، محکم، جمع ترس، اتراس
- ترس ((تَ))
- بیم، هراس، در ترکیب به معنی «ترسنده» آید، خداترس
- ترس
- Dread, Fear
- ترس
- страх
- ترس
- Angst
- ترس
- страх
- ترس
- strach
- ترس
- temor, miedo
- ترس
- crainte, peur
- ترس
- angst
- ترس
- ความกลัว , ความกลัว
- ترس
- ketakutan
- ترس
- خوفٌ
- ترس
- भय , डर
- ترس
- ভয় , ভয়
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سپرسان
قوس و قزح، قوه وهم
کم جرات، کسی که دچار بیم و ترس شود، بسیار ترس
سالوسی مرد مفریبی ظاهر پرستیدن، سالوسی کردن، ظاهر پرستی، سالوسی، جمع ترسمات
نامه نگاری، رساله نوشتن
بالش زیر سر نهادن