آمد و شد کردن دودل شدن، دودله بودن اسهال، دفع مدفوع به صورت شل و آبکی که منجر به کم شدن آب بدن می شود، شکم روه، هیضه، شکم روش، بیرون روه، رانش، زحیر
آمد و شد کردن دودل شدن، دودله بودن اِسهال، دفع مدفوع به صورت شل و آبکی که منجر به کم شدن آب بدن می شود، شِکَم رَوِه، هَیضِه، شِکَم رَوِش، بیرون رَوِه، رانِش، زَحیر
مردم جلد وچست و چابک را گویند. (برهان). چست و چابک. (فرهنگ رشیدی). کنایه از چست و چالاک و چابک بود. (انجمن آرا). جلد و چابک و چالاک و ماهر. (ناظم الاطباء). چست وچالاک. (غیاث اللغات). در این ترکیب لفظ تر بمعنی چست و چالاک است. (آنندراج) ، غایتش کنایه از کسی هست که عمل بدست کند چون نقاش و مصوّر و امثال آن. (آنندراج). بعضی از محققان نوشته اند که بمعنی مشّاق و کامل هنر و مستعمل در کاری که بدست تعلق دارد، و در سراج اللغات بمعنی چالاک دست، و اطلاق این لفظبر کسانی کنند که عمل بدست نمایند چنانکه نقاش و کاتب. (غیاث اللغات) ، شعبده باز که با سرعت عمل، حقیقت را از بیننده منع کند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) ، که بسرعت رباید، بی آنکه کسی آگاه شود. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : کشتزار ایزد است این خلق و این تردست مرگ داس این کشت ای برادر همچنین باشد سزا. ناصرخسرو. رجوع به تردستی شود. ، ترصدا. ترنغمه. خوش نوا. (مجموعۀ مترادفات ص 152). رجوع به مادۀ بعد شود
مردم جلد وچست و چابک را گویند. (برهان). چست و چابک. (فرهنگ رشیدی). کنایه از چست و چالاک و چابک بود. (انجمن آرا). جَلد و چابک و چالاک و ماهر. (ناظم الاطباء). چست وچالاک. (غیاث اللغات). در این ترکیب لفظ تر بمعنی چست و چالاک است. (آنندراج) ، غایتش کنایه از کسی هست که عمل بدست کند چون نقاش و مصوِّر و امثال آن. (آنندراج). بعضی از محققان نوشته اند که بمعنی مَشّاق و کامل هنر و مستعمل در کاری که بدست تعلق دارد، و در سراج اللغات بمعنی چالاک دست، و اطلاق این لفظبر کسانی کنند که عمل بدست نمایند چنانکه نقاش و کاتب. (غیاث اللغات) ، شعبده باز که با سرعت عمل، حقیقت را از بیننده منع کند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) ، که بسرعت رباید، بی آنکه کسی آگاه شود. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : کشتزار ایزد است این خلق و این تردست مرگ داس این کشت ای برادر همچنین باشد سزا. ناصرخسرو. رجوع به تردستی شود. ، ترصدا. ترنغمه. خوش نوا. (مجموعۀ مترادفات ص 152). رجوع به مادۀ بعد شود