- تردامنی (تَ مَ)
ملوثی. گناهکاری. معیوبی. (شرفنامۀ منیری). گناهکاری و فاسقی. (غیاث اللغات) (آنندراج). گناهکاری وفاسقی و فسق و زناکاری. (ناظم الاطباء) :
وآنجا که نور عارض او پرده برگرفت
تردامنی بود که دم از صبحدم زند.
خاقانی.
بر پی دونان شوی از پی دون همتی
باز مرا ذم کنی از سر تردامنی.
خاقانی.
چه عذر آرم از ننگ تردامنی
مگر عجز پیش آورم کای غنی.
(بوستان)
وآنجا که نور عارض او پرده برگرفت
تردامنی بود که دم از صبحدم زند.
خاقانی.
بر پی دونان شوی از پی دون همتی
باز مرا ذم کنی از سر تردامنی.
خاقانی.
چه عذر آرم از ننگ تردامنی
مگر عجز پیش آورم کای غنی.
(بوستان)
