معنی ترجع - جستجوی لغت در جدول جو

ترجع

لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مرجع — تصویر مرجع

چیزی که برای کسب اطلاعات به آن مراجعه می کنند
مجتهد جامع الشرایطی که در زمینۀ امور دینی اطلاعات کامل دارد
محل بازگشت، بازگشتن
مرجع تقلید: عالم روحانی که مردم در تکالیف شرعیه از او تقلید می کنند

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از ترفع — تصویر ترفع

بلندی جستن، به بلندی گراییدن، خود را از دیگران برتر دانستن، بلند شدن، بلندمرتبه شدن، سربلندی، غرور، تکبر

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از توجع — تصویر توجع

دردمند شدن، دردناک شدن، از درد نالیدن، شکوه از درد کردن، برای کسی اندوه خوردن و اظهار همدردی کردن

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از ترجیع — تصویر ترجیع

برگردانیدن، بازگشت دادن، آواز را در گلو گردانیدن

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از تراجع — تصویر تراجع

به عقب برگشتن، بازگشتن، برگشتن به جای خود، در کاری یا امری به یکدیگر مراجعه و گفتگو کردن

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از تفجع — تصویر تفجع

دردمند شدن، دردمندی از سختی و بلا و اندوه

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از ترجح — تصویر ترجح

برتری و فزونی یافتن، برتری جستن

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از تجرع — تصویر تجرع

جرعه جرعه نوشیدن آب و مانند آن

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از ترجی — تصویر ترجی

امیدوار شدن، امید داشتن

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از درجع — تصویر درجع

دسمر دانه ای است چون ماش از گیاهان

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از مرجع — تصویر مرجع

جای بازگشت، بازگشت گاه

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از ضرجع — تصویر ضرجع

پلنگ

فرهنگ لغت هوشیار

هفتش (هفت جرعه)، خشم خوری جرعه جرعه نوشیدن، فرو خوردن خشم و آنچه بدان ماند، جرعه جرعه، جمع تجرعات

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از توجع — تصویر توجع

دردمند و رنجور گردیدن

فرهنگ لغت هوشیار

دردمندی، اندوه زدگی، درد یافتن، دردمند شدن از سختی و بلا و اندوه، دردمندی، جمع تفجعات

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از تضجع — تصویر تضجع

در کاری تقصیر کردن

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از تشجع — تصویر تشجع

دلیر نمایی

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از ترجز — تصویر ترجز

گاوتازی، غرش تندر، جنبش ابر

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از تربع — تصویر تربع

چهار زانویی چهار زانو نشستن

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از تراع — تصویر تراع

دربان، تندابه

فرهنگ لغت هوشیار

باز گرداندن، درگلو غلتاندن آواز، باز خواهی باز خواستن داده انا الله و انا الیه راجعون را گفتن، بازگشت دادن -1 بر گردانیدن، آواز را در گلو گردانیدنتحریر دادن، بر گشت باز گرد، ترجیع بند، جمع ترجیعات

فرهنگ لغت هوشیار

امید مندی، امید داشتن امید داشتن امیدوار بودن، امیدواری، جمع ترجیحت

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از ترصع — تصویر ترصع

نشاط و خوشدلی کردن

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از ترجل — تصویر ترجل

پیاده شدن

فرهنگ لغت هوشیار

گراییدن، جنبیدن، افزونی، برتری یافتن بگراییدن، مایل شدن چیزی بطرفی چربیدن فزون آمدن فزونی جستن، فزونی افزونی، جمع ترجحات

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از تریع — تصویر تریع

درنگ کردن و توقیف نمودن

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از تروع — تصویر تروع

ترسیدن

فرهنگ لغت هوشیار

باز پسی، بازگشت باز گرد (عقبگرد) باز پس آمدن پس افتادن باز گشتن بعقب بر گشتن، بیکدیگر مراجعه و گفتگو کردن در امری، بازگشت واگشت، جمع تراجعات. بازگشتن

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از ترقع — تصویر ترقع

پاره پاره فراهمی اندک اندک فراهم شدن، پینگی (پینه رقعه)

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از ترفع — تصویر ترفع

برتری نمودن، بلندی کردن

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از ترفع — تصویر ترفع

((تَ رَ فُّ))

برتری نمودن، بلندی جستن، سربلندی، غرور

فرهنگ فارسی معین

تصویری از ترجیع — تصویر ترجیع

((تَ))

برگردانیدن، آواز را در گلو گردانیدن

فرهنگ فارسی معین

تصویری از ترجی — تصویر ترجی

((تَ رَ جِّ))

امید داشتن

فرهنگ فارسی معین

تصویری از مرجع — تصویر مرجع

بازیابه، بن مایه

فرهنگ واژه فارسی سره