آسان گردانیدن کار بر کسی. (تاج المصادر بیهقی) (دهار). آسوده داشتن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). رهایش دادن از غم و اندوه و آسایش دادن. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). آسودگی و آسایش دادن و خوشوقت گردانیدن. (غیاث اللغات) (از آنندراج). یقال: رفه عنی ترفیهاً، ای نفّس تنفیساً. (منتهی الارب) : و غصه صدر اظهرتها فرفهت حزازه حرفی ّ الجوانح و الصدر. (از اقرب الموارد). و ترفیه درویشان و تمهید اسباب معیشت... بعدل متعلق است. (کلیله و دمنه). ما را نظر بر ترفیه احوال رعایاست نه بر توفیر اموال خزاین. (جهانگشای جوینی). بر کنار رود خانه قم سراها و کوشکها بودند که به جهت نزهت و تفرج و ترفیه خاطر در آن می نشستند. (تاریخ قم ص 35) ، رفههم اﷲ ترفیهاً، برآسوده و تن آسان دارد ایشان را خدای، بر آب آوردن شتران را هرگاه که خواهند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) با کسی گفتن بالرفاء و البنین در وقت نکاح. (از تاج المصادر بیهقی). بالرفاء و البنین گفتن به وجه دعا در زناشویی یعنی مجتمع و برچسبان و با آرام و طمانیت (کذا) باشند. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). بالرفاء و البنین گفتن کسی را. (از اقرب الموارد) (از المنجد). و رجوع به ترفی و ترفی ٔ و ترفئه شود
آسان گردانیدن کار بر کسی. (تاج المصادر بیهقی) (دهار). آسوده داشتن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). رهایِش دادن از غم و اندوه و آسایش دادن. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). آسودگی و آسایش دادن و خوشوقت گردانیدن. (غیاث اللغات) (از آنندراج). یقال: رفه عنی ترفیهاً، ای نَفَّس َ تنفیساً. (منتهی الارب) : و غصه صدر اظهرتها فرفهت حزازه حرفی ّ الجوانح و الصدر. (از اقرب الموارد). و ترفیه درویشان و تمهید اسباب معیشت... بعدل متعلق است. (کلیله و دمنه). ما را نظر بر ترفیه احوال رعایاست نه بر توفیر اموال خزاین. (جهانگشای جوینی). بر کنار رود خانه قم سراها و کوشکها بودند که به جهت نزهت و تفرج و ترفیه خاطر در آن می نشستند. (تاریخ قم ص 35) ، رفههم اﷲ ترفیهاً، برآسوده و تن آسان دارد ایشان را خدای، بر آب آوردن شتران را هرگاه که خواهند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) با کسی گفتن بالرفاء و البنین در وقت نکاح. (از تاج المصادر بیهقی). بالرفاء و البنین گفتن به وجه دعا در زناشویی یعنی مجتمع و برچسبان و با آرام و طمانیت (کذا) باشند. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). بالرفاء و البنین گفتن کسی را. (از اقرب الموارد) (از المنجد). و رجوع به ترفی و ترفی ٔ و ترفئه شود
بلند گردانیدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، برداشتن کلام از کسی و نقل نمودن و برخواندن پیش وی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رقی علیه کلاماً، رفع. (اقرب الموارد)
بلند گردانیدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، برداشتن کلام از کسی و نقل نمودن و برخواندن پیش وی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رقی علیه کلاماً، رفع. (اقرب الموارد)
قصبۀ کوچکی است در ولایت خداوندکار از سنجاغ بروسه از کشورترکیه که تابع ’مدانیه’ است و در ساحل دریای مرمره واقع و دارای اسکله است. (از قاموس اعلام ترکی ج 3)
قصبۀ کوچکی است در ولایت خداوندکار از سنجاغ بروسه از کشورترکیه که تابع ’مدانیه’ است و در ساحل دریای مرمره واقع و دارای اسکله است. (از قاموس اعلام ترکی ج 3)
کشور عثمانی سابق، کشوری در آسیای صغیر و شبه جزیره بالکان، مساحت آن 762736 هزار گز مربع و جمعیت آن 17000000 تن و پایتخت آن آنکارا (آنقره = انگوریه) شهرهای عمده: استانبول (قسطنطنیه قدیم) ازمیر، ادرنه، بروسه و قونیه. مملکت عثمانی سابق شامل ممالک بالکان و هنگری در اروپا و سوریه و فلسطین و عربستان در آسیا و مصر و طرابلس در افریقا بود. پس از جنگ جهانگیراول از متصرفات اروپایی فقط ناحیه تراکیۀ شرقی تا ماریتزا و ادرنه باقی ماند و از متصرفات آسیایی فقط آسیای صغیر یا اناطولی که از شمال محدود بدریای سیاه و دریای مرمره، از مغرب بدریای اژه، از جنوب به بحرالروم، سوریه و عراق از مشرق به ایران و قفقازیۀ روس محدود است. رودهای عمده عبارتست از: ایزل ایرماق و قزل ایرماق ساکاریه، مندرس سیحون و منبع دجله وفرات در ترکیه است. محصولات فلاحتی آنجا غلات، توتون، میوه ها، پنبه، کنجد، پشم و غیره. معادن آن زغال سنباده، کف دریا. صنایع نساجی آن پنبه، ابریشم، قالی و چرمسازی. حکومت سابقاً در دست سلطان عثمانی بود. و اوخلیفۀ مسلمین نیز شناخته می شد. ولی از سال 1923 م. جمهوری اعلام گردید و مؤسس جمهوریت و نخستین رئیس جمهوری مصطفی کمال پاشا ملقب به آتاترک (پدر ترک) (1923- 1938 م) است. و رجوع به مقاله دکتر شفق در مجله دانشکدۀ ادبیات شماره 1 سال 11، مهر 42 صص 1- 15 شود
کشور عثمانی سابق، کشوری در آسیای صغیر و شبه جزیره بالکان، مساحت آن 762736 هزار گز مربع و جمعیت آن 17000000 تن و پایتخت آن آنکارا (آنقره = انگوریه) شهرهای عمده: استانبول (قسطنطنیه قدیم) ازمیر، ادرنه، بروسه و قونیه. مملکت عثمانی سابق شامل ممالک بالکان و هنگری در اروپا و سوریه و فلسطین و عربستان در آسیا و مصر و طرابلس در افریقا بود. پس از جنگ جهانگیراول از متصرفات اروپایی فقط ناحیه تراکیۀ شرقی تا ماریتزا و ادرنه باقی ماند و از متصرفات آسیایی فقط آسیای صغیر یا اناطولی که از شمال محدود بدریای سیاه و دریای مرمره، از مغرب بدریای اژه، از جنوب به بحرالروم، سوریه و عراق از مشرق به ایران و قفقازیۀ روس محدود است. رودهای عمده عبارتست از: ایزل ایرماق و قزل ایرماق ساکاریه، مندرس سیحون و منبع دجله وفرات در ترکیه است. محصولات فلاحتی آنجا غلات، توتون، میوه ها، پنبه، کنجد، پشم و غیره. معادن آن زغال سنباده، کف دریا. صنایع نساجی آن پنبه، ابریشم، قالی و چرمسازی. حکومت سابقاً در دست سلطان عثمانی بود. و اوخلیفۀ مسلمین نیز شناخته می شد. ولی از سال 1923 م. جمهوری اعلام گردید و مؤسس جمهوریت و نخستین رئیس جمهوری مصطفی کمال پاشا ملقب به آتاترک (پدر ترک) (1923- 1938 م) است. و رجوع به مقاله دکتر شفق در مجله دانشکدۀ ادبیات شماره 1 سال 11، مهر 42 صص 1- 15 شود
امید داشتن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از المنجد) (از اقرب الموارد) : و در ترجیۀ این امنیت و تعلیل به ادراک این منیت روزگارمی گذاشتم. (سندبادنامه ص 20) ، کسی را امید افکندن. (تاج المصادر بیهقی). کسی را امید دادن. (زوزنی) (از المنجد). امیدوار گردانیدن. (دهار).
امید داشتن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از المنجد) (از اقرب الموارد) : و در ترجیۀ این اُمنیت و تعلیل به ادراک این مُنْیَت روزگارمی گذاشتم. (سندبادنامه ص 20) ، کسی را امید افکندن. (تاج المصادر بیهقی). کسی را امید دادن. (زوزنی) (از المنجد). امیدوار گردانیدن. (دهار).
گندمی است سرخ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : و التربیه، حنطه حمراء و سنبلها ایضاً احمر ناصع الحمره، و هی رقیقه تنتشر مع الدنی برد او ریح... (لسان العرب)
گندمی است سرخ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : و التربیه، حنطه حمراء و سنبلها ایضاً احمر ناصع الحمره، و هی رقیقه تنتشر مع الدنی برد او ریح... (لسان العرب)
غذا دادن و پروردن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد). رجوع به تربیت شود، تهذیب کسی. (اقرب الموارد) (المنجد). رجوع به تربیت شود، قوام آوردن ترنج را با عسل و گل و شکر. (از اقرب الموارد). قوام آوردن سیب را بشکر. (المنجد) ، آسایش دادن و خلاص بخشیدن کسی را از خبۀ گلو. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
غذا دادن و پروردن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد). رجوع به تربیت شود، تهذیب کسی. (اقرب الموارد) (المنجد). رجوع به تربیت شود، قوام آوردن ترنج را با عسل و گل و شکر. (از اقرب الموارد). قوام آوردن سیب را بشکر. (المنجد) ، آسایش دادن و خلاص بخشیدن کسی را از خبۀ گلو. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)