جدول جو
جدول جو

معنی ترتیل - جستجوی لغت در جدول جو

ترتیل
قرآن را با قرائت درست و آهنگ خوش تلاوت کردن، سخن را آراسته و آشکار و بی تکلف کردن، هموار و پیدا خواندن، خوش آوازی و حسن کلام
تصویری از ترتیل
تصویر ترتیل
فرهنگ فارسی عمید
ترتیل
(اِ تِ)
هویدا کردن. (تاج المصادر بیهقی). هویدا کردن سخن. (زوزنی) (دهار). پیدا کردن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). نیکو کردن تألیف کلام را و هویدا کردن آنرا بی تکلف. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نیکوکردن تألیف کلام. (اقرب الموارد) (المنجد) ، هموار و آرمیده و پیدا خواندن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). گشاده خواندن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). در عبارت زیر بمعنی بدقت فراگرفتن آمده است: طلبۀ علم روی بدان نهادند و بتحصیل و ترتیل علم مشغول شدند. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 422) ، قرائت قرآن به ادای مخارج حروف به آهستگی و آرامیدگی. (غیاث اللغات) (آنندراج). تأنق در تلاوت قرآن. (اقرب الموارد) (المنجد) ، رعایت مخارج حروف و حفظ وقف ها، و گفته اند پست کردن صدا و غم انگیز کردن و با حزن قرائت کردن است. (تعریفات جرجانی) : او زد علیه و رتل القرآن ترتیلا. (قرآن 73 / 4). مراد از نزول قرآن تحصیل سیرت خوبست نه ترتیل سورت مکتوب. (گلستان) ، رعایت موالات حروف مرکب. (تعریفات جرجانی) ، فرستادن آیات از پی یکدیگر. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (از مجمل اللغه) : کذلک لنثبت به فؤادک و رتلناه ترتیلا. (قرآن 25 / 32)
لغت نامه دهخدا
ترتیل
پیدا کردن، هویدا کردن سخن قراء قرآن بادای مخارج حروف باهستگی و آرامیدگی
فرهنگ لغت هوشیار
ترتیل
((تَ))
حسن کلام، قرآن را با قرائت درست و آهنگ نیک تلاوت کردن
تصویری از ترتیل
تصویر ترتیل
فرهنگ فارسی معین
ترتیل
تلاوت، خوش آوازی، قرائت، نرم خوانی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

در علم عروض افزودن سببی بر وتد مستفعلن تا مستفعلاتن شود و آن را مرفّل می گویند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترتیب
تصویر ترتیب
ثابت و استوار کردن، هر چیزی را در جای خود قرار دادن، راست و درست کردن، پشت سر هم قرار دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تبتیل
تصویر تبتیل
تبتل، از دنیا بریدن و به خدا پیوستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترطیل
تصویر ترطیل
چرب کردن موی به روغن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرتیل
تصویر فرتیل
فرانسوی بار خیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقتیل
تصویر تقتیل
بسیار کشی میرانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفتیل
تصویر تفتیل
آشوباندن آشوبش غاکاندن چلپیدن (چلپ فتنه) (غاک فتنه)، دو به همزدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترذیل
تصویر ترذیل
پست شمردن خوار داشتن ناکس داشتن فرومایه شمردن،جمع ترذیلات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبتیل
تصویر تبتیل
از دنیا بریدن و بخدا گرویدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترفیل
تصویر ترفیل
پر کردن چاه را از آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترویل
تصویر ترویل
چرباندن چرب کردن با روغن، آبدادن پیش از رسیدن به زن، چکاندن
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی اژدر ماهی سفره ماهی، اژدر از جنگ افزارها سلاحی که برای غرق کردن کشتی های دشمن بکار رود اژدر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترتیب
تصویر ترتیب
پشت سر هم قرار دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترجیل
تصویر ترجیل
مرغولاندن (مرغول مرغوله جعد در گیسو)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترحیل
تصویر ترحیل
کوچ دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تروتیل
تصویر تروتیل
خیس و تر بر اثر آب یا باران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترذیل
تصویر ترذیل
((تَ))
پست شمردن، خوار داشتن، جمع ترذیلات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترتیب
تصویر ترتیب
((تَ))
سامان دادن، نظم دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تبتیل
تصویر تبتیل
((تَ))
بریدن از دنیا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترتیب
تصویر ترتیب
چیدمان، چینش، سامان، پی آیی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ترتیب
تصویر ترتیب
Sequence, Arrangement, Disposition, Neatness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ترتیب
تصویر ترتیب
arrangement, disposition, propreté, séquence
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از ترتیب
تصویر ترتیب
расположение , аккуратность , последовательность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ترتیب
تصویر ترتیب
Anordnung, Sauberkeit, Abfolge
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ترتیب
تصویر ترتیب
розташування , охайність , послідовність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ترتیب
تصویر ترتیب
układ, rozmieszczenie, porządek, sekwencja
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ترتیب
تصویر ترتیب
布置 , 配置 , 整洁 , 顺序
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از ترتیب
تصویر ترتیب
arranjo, disposição, ordem, sequência
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ترتیب
تصویر ترتیب
disposizione, ordine, sequenza
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از ترتیب
تصویر ترتیب
arreglo, disposición, orden, secuencia
دیکشنری فارسی به اسپانیایی