جدول جو
جدول جو

معنی ترتیزک - جستجوی لغت در جدول جو

ترتیزک
گیاهی یک ساله با برگ های بیضوی و طعم تند و تیز که جزء سبزی های خوردنی مصرف می شود. دارای ید، آهن و فسفات و ضد اسکوربوت است، شاهی، ککژه، ککش، کیکر، کیکیز
فرهنگ فارسی عمید
ترتیزک(تَ زَ)
مخفف تره تیزک. (آنندراج). قسمی از بقولات خوردنی است که مزه اش تیزی کمی دارد، از این جهت به تره (سبزی) تیزک، نامیده شد و در اصفهان آن را شاهی گویند و در عربی جرجیر. این لفظ مخفف تیره تیزک است. (فرهنگ نظام). تره تیزک. جرجیر. (ناظم الاطباء). تره تندک. خردل بری. شاه تره. کوله تر. خصه تره. رشاد. و رجوع به تره تیزک و جرجیر شود:
سخن ترتیزک بستان فکر است
سخن طوطی ّ هندستان فکر است.
ملا فوقی یزدی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
ترتیزک
سبزی شاهی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ترشینک
تصویر ترشینک
ترشک، گیاهی صحرایی با برگ های درشت شبیه برگ چغندر که طعم ترش دارد و آن را مانند سبزی در آش و بعضی غذاهای دیگر می ریزند، حمّاض، تره خراسانی، ترشه، ساق ترشک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تره تیزک
تصویر تره تیزک
ترتیزک، گیاهی یک ساله با برگ های بیضوی و طعم تند و تیز که جزء سبزی های خوردنی مصرف می شود. دارای ید، آهن و فسفات و ضد اسکوربوت است، شاهی، ککژه، ککش، کیکر، کیکیز
فرهنگ فارسی عمید
گیاهی از دستۀ کاسنی ها که جوشاندۀ آن در طب قدیم برای معالجۀ سرفه های مزمن و درد مفاصل به کار می رفته، کاسنی صحرایی، خندریلی، هندبا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترتیل
تصویر ترتیل
قرآن را با قرائت درست و آهنگ خوش تلاوت کردن، سخن را آراسته و آشکار و بی تکلف کردن، هموار و پیدا خواندن، خوش آوازی و حسن کلام
فرهنگ فارسی عمید
(تَ تی زَ)
سبزئی است که به تره تیزک اشتهار دارد و ترندنکس نیز گویند، و بعربی جرجیر خوانند. (برهان). تره تیزک. جرجیر. (ناظم الاطباء). سبزئی است که بعربی جرجیر گویند، و اصل آن تره تیزک است. (انجمن آرا) (آنندراج). ترتیزک. تره تندک. شاهی. انداو. تره میره. تره اسپندین (در بندر پهلوی). (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
سوم، شخصی بود که به امر پولس رسالۀ رومانیان را نوشت. (رسالۀ رومیان 16:22) (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
ده کوچکی است از دهستان حرجند بخش مرکزی شهرستان کرمان، واقع در 84هزارگزی شمال باختری کرمان و 4هزارگزی باختر راه مالرو شاهزاده محمد به چترود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
تندی. تیزی:
بسیار چو سوزن ارچه سرتیزی کرد
هم بخیۀ بی زریش بر روی افتاد.
فرقدی.
، خشونت. عصبانیت. لجاجت: چون محمدشاه از شهر بیرون شد به در حصار زرند آمد و جنگ درپیوست، چند مرد ازآن او سرتیزی نمودند و در خندق حصار شدند. (بدایعالازمان فی وقایع کرمان).
ز سرتیزی آن آهنین دل که بود
به عیب پریرخ زبان برگشود.
سعدی (بوستان چ فروغی ص 175).
چندانکه قفا خوردم از او چون سندان پیشانی من سخت تر آمد در کار تا باز شدم عاقبت از سرتیزی با آن همه سرزنش. (از تاریخ وصاف)
لغت نامه دهخدا
(تَ رِزَ)
دهی است جزء دهستان گنجگاه در بخش سنجیدشهرستان هروآباد که در 12 هزارگزی باختر مرکز بخش گیوی و 3 هزارگزی شوسۀ اردبیل به هروآباد واقع است. کوهستانی و معتدل است و 414 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول آن حبوبات و غلات و شغل مردم زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
نفقه کردن مال را گویند به آسانی در امور حسنۀ جمیله و آن را به عربی کفاف خوانند، (برهان) (آنندراج)، کفاف و نفقۀ مال به آسانی در امور حسنۀ جمیله و آسایش، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تُ / تُ رُ نَ)
رستنیی باشد بوستانی که به عربی حماض گویند و تخم آن را بذرالحماض خوانند. (برهان). حماض بستانی. (ناظم الاطباء). رجوع به ترشک و ترشه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ تَ)
ابزاری برای تراشیدن سنگها. (دزی ج 1 ص 143)
لغت نامه دهخدا
(تَ تَ)
مرکّب از: تر، تازه + تمیز، پاک، با بودن و کردن و شدن صرف شود. رجوع به ’تر و تمیز’ شود
لغت نامه دهخدا
(تُ)
دهی است از دهستان مهوید که در بخش حومه شهرستان فردوس و 27هزارگزی شمال خاوری فردوس و 3هزارگزی شمال راه مالرو عمومی گناباد به فردوس قرار دارد. کوهستانی و معتدل است و 158 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول آنجا غلات و زیره و میوه و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. مزارع سنگ آوا، خندان، سنگ سیاه کوهی، خانیک محمد، بیلکی و گرروشک جزو این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(تُ زَ / زِ)
در جنوب ایران تربچه را گویند و در زبان فارسی لفظ ’یزه’ هم مثل لفظ ’چه’ علامت تصغیر است، و تربزه مخفف تربیزه است. (از فرهنگ نظام). رجوع به ترب و تربز و تربزه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ زَ / زِ)
ترتیزک:
ترتیزه تیز و برگ قجی تیز و سرکه تیز
بریان ستیزه چند کنی با چنین سه تیز؟
بسحاق اطعمه.
رجوع به ترتیزک و تره تیزک شود
لغت نامه دهخدا
(تِ)
شهری در ایتالیا است که 22600 تن سکنه دارد
لغت نامه دهخدا
(تَ)
مرتب و منظم و باترتیب، ابتدایی. (ناظم الاطباء).
- اعداد ترتیبی، اعدادی که مرتبه را بیان کنند چون نخستین، دوم، سوم، چهارم و جز اینها.
- غسل ترتیبی، مقابل غسل ارتماسی. غسلی که نخست سر و گردن و آنگاه جانب راست و سپس جانب چپ را بدان دستور که در شرع آمده است شویند
لغت نامه دهخدا
(پِ وَ زَ)
علث. بعضید. بعضیض. کاسنی صحرائی. مروریّه
لغت نامه دهخدا
دهنادی ابتدائی، مرتب و با ترتیب منسوب به ترتیب. یا غسل ترتیبی. غسلی است که بانیت و قصد قربت پروردگار نخست سرا پای بدن را به آب بشویند و سپس جانب راست بدن را از شانه راست تا پایین در معرض آب قرار دهند و آنگاه جانب چپ بدن را از شانه چپ بپایینمقابل غسل ارتماسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تر تیزک
تصویر تر تیزک
تره تیزک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پروتیزک
تصویر پروتیزک
کاسنی صحرایی
فرهنگ لغت هوشیار
پیدا کردن، هویدا کردن سخن قراء قرآن بادای مخارج حروف باهستگی و آرامیدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترتیب
تصویر ترتیب
پشت سر هم قرار دادن
فرهنگ لغت هوشیار
شیره ای میباشد که از پوست خشخاش گرفته میشود و از آن مرفین میگیرند، و بمعنی پادزهر هم گفته اند بعربی تریاق گویند یونانی اپیون نارکوک مهانول پاد زهر پا زهر ضد سموم، شیره میوه گیاه خشخاش که با تیغ میگیرند. این شیره در ابتدای خروج از میوه کپسول شکل خشخاش سفید رنگ است ولی در مجاورت هوا تغییر رنگ داده ابتدا زرد و بعدا قهوه یی رنگ میشود. شیره حاصل حاوی آلکالوئید بسیار است افیون. یا تریاک فاروق. تریاق فاروق
فرهنگ لغت هوشیار
پنبه زنی دانسته باد که تفتیک پارسی نیز هست و پشم نرمی است که از زیر موی بز به شانه آرند و هم چنین دمه ای که از دیگ جوشان برخیزد -1 پشم نرم که از زیر موی بز بشانه برآرند و آنرا رشته شال و برک سازند، بخاری که از جوشش دیگ پدید آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهتیک
تصویر تهتیک
پرده دراندن رسوایاندن رسواکردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبتیک
تصویر تبتیک
از ته بریدن بسیار بریدن
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از تیره چلیپاییان که جزو سبزیهای خوراکی معمولی است و مزه اش تند و تیز است. گیاهی است یکساله و برگهایش کوچک و میوه اش خرجینک و بالدار است: تر تیزک رشاد تره تندک حب الرشاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تره تیزک
تصویر تره تیزک
((تَ رِ. تِ زَ))
گیاهی است یک ساله با برگ های بیضی شکل، جزء سبزی های خوردنی است که مزه ای تند و تیز دارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترتیب
تصویر ترتیب
چیدمان، چینش، سامان، پی آیی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تکتیک
تصویر تکتیک
شگرد
فرهنگ واژه فارسی سره