- تربز
- هندوانه، و بمعنی خیار
معنی تربز - جستجوی لغت در جدول جو
- تربز
- هندوانه، خیار، بادرنگ
- تربز
- ترب، گیاهی یک ساله با برگ های درشت و گل های آن شبیه شب بو و به رنگ بنفش یا سفید، ریشۀ آن شبیه چغندر، پوستش سفید یا سیاه، طعمش تند و تیز، با ویتامین های a، b و c و فسفر و از سبزی های خوردنی است، اشتهاآور و محرک عمل روده ها می باشد
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بیلان، طراز، نمره، رتبه، سطح، میزان
پارسی تازی گشته گربز زیرک ترفند کار گربز میحل فریبنده خدعه کننده
گیاهی است از تیره کدوییان که میوه اش درشت و شیرین و آبداراست. بوته آن کوتاه و ساقه هایش روی زمین میخوابد، میوه گیاه مزبور
پروریدن پرورش یافتن پروردن، پرورش دادن
فربهی
چهار زانویی چهار زانو نشستن
چشم داشتن، انتظار
روی ترش کردن
بهره خواهی سرگشته گردیدن، تحیر
درنگ کردن، باز ایستادن
خاک، مزار
پروردن
آلتی که بوسیله آن پستی و بلندی سطح چیزی را معلوم کنند
گاوتازی، غرش تندر، جنبش ابر
دو مثلث که از دو طرف دامن جامه بر آورند شاخ جامه و قبا، بال و پر مرغان
سخت شدن، غلیظ و سخت شدن چیزی
اضطراب کردن، جنبیدن آلتی است در ماشین که هر وقت بخواهند با آن ماشین را نگه میدارند آلتی است در ماشین که هر وقت بخواهند با آن ماشین را نگه میدارند
تاغ
نمایان شدن
آلتی در اتومبیل، دوچرخه، موتورسیکلت و بعضی ماشین های دیگر که با فشار دادن آن حرکت ماشین را کند می کنند و یا آن را از حرکت بازمی دارند
نمایان شدن، برتری یافتن
زیرک، دلیر، مکار، طرار، حیله گر
دامن لباس، دامن قبا، گوشۀ دامن قبا
گربز، زیرک، دلیر، مکار، طرار، حیله گر
خاک، کنایه از گور، قبر، مقبره، مزار، آرامگاه
انتظار کشیدن، صبر کردن و نگران پیشامد بودن، چشمداشت
ابزاری که به وسیلۀ آن پستی و بلندی سطح چیزی را معلوم می کنند و آن عبارت از یک لولۀ شیشه ای است که مایعی با یک حباب هوا در آن وجود دارد و آن را در یک قاب یا پایۀ چوبی یا فلزی قرار داده و هرگاه آن را روی یک سطح افقی و هموار بگذارند حباب هوا در وسط تراز می ایستد و اگر در جای ناهموار و پست و بلند بگذارند حباب هوا به طرف راست یا چپ می رود، در بانکداری مبلغی معادل اختلاف بدهکار و بستانکار در حساب، زردوزی جامه، پارچۀ ابریشمی، نقش و نگار پارچه، زینت، آرایش
تراز کردن: معلوم کردن پستی و بلندی سطح چیزی به وسیلۀ تراز، هموار ساختن و برابر کردن پستی و بلندی سطح زمین یا چیز دیگر
تراز کردن: معلوم کردن پستی و بلندی سطح چیزی به وسیلۀ تراز، هموار ساختن و برابر کردن پستی و بلندی سطح زمین یا چیز دیگر
پارسی تازی گشته گربز نره دراز
خیار دراز
مکار و محیل، آب زیرکاه، خبیث، طرار