جدول جو
جدول جو

معنی تراویح - جستجوی لغت در جدول جو

تراویح
ترویحه، جلسه و نشست مختصر
تصویری از تراویح
تصویر تراویح
فرهنگ فارسی عمید
تراویح(تَ)
جمع واژۀ ترویحه، و آن در اصل اسم است مر یک جلسۀ مطلق را، و جلسه ای را که بعد از رکعت چهارم در شبهای ماه مبارک رمضان بر سبیل استراحت میگذرانند نیزترویحه گویند، چه در آن جلسه استراحت میکنند. سپس هر چهار رکعت نماز را مجازاً ترویحه گفتند، چه در پایان هر چهار رکعت نماز اندک استراحتی کنند. (کشاف اصطلاحات الفنون از درر). و در شرع اسم چهار رکعت نماز نافله ای که در شبهای ماه رمضان میگزارند و آن از سنن مؤکده است، و تراویح بصیغۀ جمع اسم است هر مجموع بیست رکعت نماز را در لیالی ماه رمضان. (از همان کتاب از بیرجندی). جمع واژۀ ترویح، و بیست رکعت نماز نفل که درشبهای ماه رمضان گزارند. آنرا ترویح بهمین سبب گویند که بعد از هر چهار رکعت خود را راحت و آرام میدهند. (غیاث اللغات) (آنندراج). بیست ودو (؟) رکعت نماز نافله که در شبهای ماه رمضان معمول عامه است، و آنرا تراویح بدان جهت گویند که بعد از هر چهار رکعت خود را راحت و آرام میدهند... (ناظم الاطباء) :
بردم این ماه به تسبیح و تراویح بسر
من و سیکی و سماع خوش، آن ماه دگر.
فرخی
لغت نامه دهخدا
تراویح
جمع ترویحه، نشست ها، چهار خاست (رکعت) نماز شب، بیست خاست بیست خاست نمازی که در شب های ماه روزه خوانده می شود جمع ترویحه. نشستن ها، جلسه ها، جلسه کوتاه پس از خواندن چهار رکعت نماز در شبهای ماه رمضان، چهار رکعت نماز شب، بیست رکعت نماز که در شبهای ماه رمضان خوانند
فرهنگ لغت هوشیار
تراویح((تَ))
جمع ترویحه، نشست ها، نشستن ها، چهار رکعت نماز شب
تصویری از تراویح
تصویر تراویح
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ترافیک
تصویر ترافیک
عبور و مرور وسایل نقلیه، حمل و نقل، انبوهی وسایل نقلیه در خیابان و جاده که در امر عبور و مرور اختلال ایجاد می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترویح
تصویر ترویح
کسی را آسایش دادن، راحتی دادن، راحت رساندن، باد زدن، شبانگاه رفتن در نزد قوم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تماسیح
تصویر تماسیح
تمساح ها، جمع واژۀ تمساح
فرهنگ فارسی عمید
(اِمْ بِ)
بنوبت کاری را کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، بهر دو دست بخشش کردن، یقال: یداه تتراوحان بالمعروف، یعنی گاهی از این دست می بخشد و گاهی از آن دست. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اِ حِ)
راحت دادن. (زوزنی) (غیاث اللغات) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). راحت دادن و منه: ترویحه شهر رمضان سمیت بها لاستراحه بعد کل اربع رکعات. (منتهی الارب) ، بجماعت نماز تراویح را خواندن. (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، خوشبوی کردن. (تاج المصادر بیهقی). خوشبوی گردانیدن. (زوزنی) (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). خوشبو دار کردن. (غیاث اللغات). خوشبوی کردن روغن. (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، با مأوی کردن چهار پای را شبانگاه. (تاج المصادر بیهقی). به خوابگاه بازآوردن ستور را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، خوش ساختن دل کسی را. (از اقرب الموارد) (از المنجد). و از این معنی است قول فارض: ’روح القلب بذکر المنحنی’. (اقرب الموارد) ، شبانگاه رفتن نزد کسان. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، با بادزن خود را باد زدن. (المنجد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
بیست ودو (؟) رکعت نماز نافله در شبهای ماه رمضان معمول عامه که تراویح و ترویحه نیز گویند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ مروحه. (منتهی الارب). رجوع به مروحه شود
لغت نامه دهخدا
(قَ)
جمع واژۀ قرواح. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). زمین آفتاب رویه. (آنندراج). قراوح. رجوع به قرواح شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
عصیر و شیرۀ جاری شده از چیزی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تهاویل
تصویر تهاویل
زینت تصاویر و نقوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترویحه
تصویر ترویحه
ترساندن کسی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تماسیح
تصویر تماسیح
جمع تمساح، نهنگان جمع تمساح
فرهنگ لغت هوشیار
جمع تجویف، لاها، کاواک ها، گاباره ها (گاباره غار) گریستک ها جمع تجویف -. 1 لاها، کاواکها مناره ها، جوفها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقازیح
تصویر تقازیح
دیگ افزار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقاویم
تصویر تقاویم
جمع تقویم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تباریح
تصویر تباریح
سختی معیشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصاویر
تصویر تصاویر
نگارها و صورتها و نقشها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعاویذ
تصویر تعاویذ
جمع تعویذ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترادیف
تصویر ترادیف
قرینه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترافیک
تصویر ترافیک
عبور و مرور وسائط نقلیه انگلیسی شد و آمد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تراکیب
تصویر تراکیب
جمع ترکیب، آمیزه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تراکیت
تصویر تراکیت
فرانسوی زبره سنگ
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی تراتیر چوب های ستبری که در ساختمان راه آهن به کار می رود تخته های چوبی ضخیم که در عرض راه آهن زیر ریل ها گذارند تا ریلها درمقابل عبور واگنهامقاومت بیشتری بخرج دهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تراویدن
تصویر تراویدن
تراوش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترویح
تصویر ترویح
راحت دادن، خوشبوی گردانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع ترجیج. فزونیها. یا تعادل و تراجیح. همسنگی و فزونی برابری و پیشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تراویج
تصویر تراویج
جلسه، نشست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحاویل
تصویر تحاویل
جمع تحویل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترویح
تصویر ترویح
((تَ))
به کسی راحتی دادن، باد زدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترگویه
تصویر ترگویه
ترجمه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ترافیک
تصویر ترافیک
شدامد
فرهنگ واژه فارسی سره