جدول جو
جدول جو

معنی ترافع - جستجوی لغت در جدول جو

ترافع
همداد خواهی با هم نزد داور رفتن با هم بداور شدنبا هم مرافعه پیش قاضی بردن،جمع ترافعات. با هم مرافعه پیش قاضی بردن
فرهنگ لغت هوشیار
ترافع
با هم مرافعه پیش قاضی بردن
تصویری از ترافع
تصویر ترافع
فرهنگ فارسی عمید
ترافع
((تَ فُ))
با هم به پیش قاضی رفتن
تصویری از ترافع
تصویر ترافع
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ترافق
تصویر ترافق
همراهی کردن، بهم یار بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترافص
تصویر ترافص
همپستایی: در آب (با هم به نوبت استفاده کردن از آب)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترافد
تصویر ترافد
یکدیگر را یاری دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تدافع
تصویر تدافع
یکدیگر را دفع کردن
فرهنگ لغت هوشیار
باز پسی، بازگشت باز گرد (عقبگرد) باز پس آمدن پس افتادن باز گشتن بعقب بر گشتن، بیکدیگر مراجعه و گفتگو کردن در امری، بازگشت واگشت، جمع تراجعات. بازگشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تراجع
تصویر تراجع
به عقب برگشتن، بازگشتن، برگشتن به جای خود، در کاری یا امری به یکدیگر مراجعه و گفتگو کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترافق
تصویر ترافق
با هم دوست و رفیق شدن، همراه شدن با یکدیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تدافع
تصویر تدافع
دفاع کردن، یکدیگر را دفع کردن، همدیگر را پس زدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرافع
تصویر مرافع
دادستان، داد گوی (وکیل دادگستری) داد گزار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترافق
تصویر ترافق
((تَ فُ))
با هم دوست شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تراجع
تصویر تراجع
((تَ جُ))
بازگشتن، در کاری به یکدیگر مراجعه کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تدافع
تصویر تدافع
((تَ فُ))
دفاع کردن، یکدیگر را پس زدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رافع
تصویر رافع
(دخترانه)
بالا برنده، اوج دهنده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رافع
تصویر رافع
بردارنده، بلند کننده، فرازنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تراع
تصویر تراع
دربان، تندابه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترفع
تصویر ترفع
برتری نمودن، بلندی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رافع
تصویر رافع
بردارنده، بلند کننده، بالا برنده
تقدیم کنندۀ شکایت یا عریضه برای دادخواهی، شاکی
از نام های خداوند
جاسوس، خبرچین، کسی که اخبار و اسرار کسی یا اداره ای یا مملکتی را به دست بیاورد و به دیگری اطلاع بدهد، جستجوکنندۀ خبر، زبان گیر، منهی، آیشنه، ایشه، هرکاره، راید، متجسّس، خبرکش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترفع
تصویر ترفع
بلندی جستن، به بلندی گراییدن، خود را از دیگران برتر دانستن، بلند شدن، بلندمرتبه شدن، سربلندی، غرور، تکبر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترفع
تصویر ترفع
((تَ رَ فُّ))
برتری نمودن، بلندی جستن، سربلندی، غرور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رافع
تصویر رافع
((فِ))
بالابرنده، بلند کننده، بردارنده قصه به شاه یا امیر، عرض حال دهنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترافعات
تصویر ترافعات
جمع ترافع
فرهنگ لغت هوشیار