جدول جو
جدول جو

معنی تذلل - جستجوی لغت در جدول جو

تذلل
خود را خوار و ذلیل نشان دادن، اظهار خواری و فروتنی کردن، خواری، زبونی
تصویری از تذلل
تصویر تذلل
فرهنگ فارسی عمید
تذلل
(اُ مُوْ وَ)
فروتنی کردن و نمودن. (تاج المصادر بیهقی). فروتنی و تواضع نمودن. (اقرب الموارد) (المنجد). فروتنی نمودن و عجز کردن و خود را خوار داشتن. (غیاث اللغات) (آنندراج). فروتنی نمودن و خود را خوار داشتن. عجز و درخواست کردن. (ناظم الاطباء) : او را دیدند قطرات حسرات بر رخساره باتململ و تذلل و توجع و تفجع. (تاریخ بیهق ص 174).
تو آن کمند نداری که من خلاص بیابم
اسیر ماندم و درمان تحملست وتذلل.
سعدی.
، رام شدن. (زوزنی)
لغت نامه دهخدا
تذلل
اظهار خواری و فروتنی کردن
تصویری از تذلل
تصویر تذلل
فرهنگ لغت هوشیار
تذلل
((تَ ذَ لُّ))
خواری نمودن، فروتنی کردن
تصویری از تذلل
تصویر تذلل
فرهنگ فارسی معین
تذلل
خوارنمایی، عاجرنمایی، خود را خوار داشتن، فروتنی نمودن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تعلل
تصویر تعلل
علت تراشیدن، بهانه آوردن، کنایه از درنگ کردن، خود را به چیزی سرگرم ساختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متذلل
تصویر متذلل
ویژگی کسی که خود را خوار و حقیر می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تخلل
تصویر تخلل
در میان قوم شدن، درآمدن در میان مردم، در چیزی نفوذ کردن و رخنه پیدا کردن، چیزی از لای دندان درآوردن، خلال کردن دندان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تذلیل
تصویر تذلیل
ذلیل کردن، خوار گردانیدن، ذلیل شمردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تملل
تصویر تملل
در کیش و شریعت درآمدن، جزء ملت شدن، از بیماری یا اندوه بی تابی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تحلل
تصویر تحلل
بحلی خواستن، طلب حلالیت کردن، کفاره دادن برای سوگند و رها شدن از قید سوگند با دادن کفاره
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ ذَلْ لِ)
ذلیل و خوار. (آنندراج) ، فروتن و کمینه. (ناظم الاطباء). فروتن و متواضع. (ازاقرب الموارد) ، ملایم و نرم دل، دادخواه. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تزلل
تصویر تزلل
لغزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مذلل
تصویر مذلل
خوار کننده، حقیر کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهلل
تصویر تهلل
درخشان شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تملل
تصویر تملل
جز ملت شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعلل
تصویر تعلل
بهانه آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تضلل
تصویر تضلل
باطل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تظلل
تصویر تظلل
سایه گرفتن سایه یابی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تذبل
تصویر تذبل
مردواری، خرامیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تذلذل
تصویر تذلذل
مضطرب و فروهشته گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تذلی
تصویر تذلی
خواری پستی د فروتنی نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تذلیل
تصویر تذلیل
خوار کردن، رام کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخلل
تصویر تخلل
درآمدن در میان مردم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحلل
تصویر تحلل
حلال بودی خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تدلل
تصویر تدلل
ناز کردن، گستاخی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متذلل
تصویر متذلل
ذلیل و خوار، فروتن و متواضع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحلل
تصویر تحلل
((تَ حَ لُّ))
حلال طلبیدن، بحلی خواستن، با دادن کفاره از قید سوگند رها شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تعلل
تصویر تعلل
((تَ عَ لُّ))
درنگ کردن، بهانه آوردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متذلل
تصویر متذلل
((مُ تَ ذَ لِّ))
فروتن، خوار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تذلیل
تصویر تذلیل
((تَ))
خوار کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تخلل
تصویر تخلل
((تَ خَ لُّ))
به میان مردم رفتن، در چیزی رخنه کردن، خلال کردن دندان
فرهنگ فارسی معین
پست، خوار، ذلیل، فرومایه، افتاده، فروتن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از تعلل
تصویر تعلل
Procrastination
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تعلل
تصویر تعلل
прокрастинация
دیکشنری فارسی به روسی