یکدیگر را برانگیختن برجنگ و برانگیخته شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). یکدیگر را برانگیختن بر قتال. (از المنجد) ، تلاوم. (المنجد). رجوع به تذمر شود
یکدیگر را برانگیختن برجنگ و برانگیخته شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). یکدیگر را برانگیختن بر قتال. (از المنجد) ، تلاوم. (المنجد). رجوع به تذمر شود
خویشتن را کر نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : تصام فلان عن الحدیث، اری من نفسه انه اصم. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) : و عبداﷲ بن عزیز راه تغافل و تصامم از آن معاذیر و اعراض از مضمون آن طوامیر پیش گرفت. (ترجمه تاریخ یمینی چ اول تهران ص 89). و از دعوت مرگ تغافل و تصامم میسازیم تا کمند قضا در گردن افتد و بند اجل محکم گردد. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 180). محمد امین حماد را گفت شنیدی تصامم نمود. (جهانگشای جوینی).
خویشتن را کر نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : تصام فلان عن الحدیث، اری من نفسه انه اصم. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) : و عبداﷲ بن عزیز راه تغافل و تصامم از آن معاذیر و اعراض از مضمون آن طوامیر پیش گرفت. (ترجمه تاریخ یمینی چ اول تهران ص 89). و از دعوت مرگ تغافل و تصامم میسازیم تا کمند قضا در گردن افتد و بند اجل محکم گردد. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 180). محمد امین حماد را گفت شنیدی تصامم نمود. (جهانگشای جوینی).
ننگ داشتن. (تاج المصادر بیهقی). عیب کردن و ننگ داشتن از کسی. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). استنکاف و استحیا از کسی. (اقرب الموارد) (المنجد) : تذمم الرجل، استنکف. لو لم اترک الکذب تأثماً ترکته تذمماً، ای مجانبه للذم. (اقرب الموارد)
ننگ داشتن. (تاج المصادر بیهقی). عیب کردن و ننگ داشتن از کسی. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). استنکاف و استحیا از کسی. (اقرب الموارد) (المنجد) : تذمم الرجل، استنکف. لو لم اترک الکذب تأثماً ترکته تذمماً، ای مجانبه للذم. (اقرب الموارد)