جدول جو
جدول جو

معنی تدکل - جستجوی لغت در جدول جو

تدکل
نازیدن ناز نمایی، گستاخیدن، خود بزرگ بینی، درنگیدن
تصویری از تدکل
تصویر تدکل
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متدکل
تصویر متدکل
خود بزرگ بین، بردارنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توکل
تصویر توکل
امید
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تدمل
تصویر تدمل
نیرو یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تدلل
تصویر تدلل
ناز کردن، گستاخی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تدلک
تصویر تدلک
خود مالی خود را مالیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تدخل
تصویر تدخل
آرام آرام سوختن، اندک اندک در آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشکل
تصویر تشکل
صورت گرفتن چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توکل
تصویر توکل
اعتماد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاکل
تصویر تاکل
خوردگی، درخشندگی
فرهنگ لغت هوشیار
در هم سخنی، دشنامگویی، پروه گیری (پروه غنیمت چیزی را گویند که در تاخت و تاز از چنگ دشمن بیرون آورند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توکل
تصویر توکل
کار خود را به خدا واگذاشتن و به امید خدا بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تشکل
تصویر تشکل
شکل پیدا کردن، صورت پذیرفتن، به صورتی درآمدن، خوب صورت شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تشکل
تصویر تشکل
((تَ شَ کُّ))
صورت پذیرفتن، شکل گرفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از توکل
تصویر توکل
((تَ وَ کُّ))
به دیگری اعتماد کردن، کار خود را به خدا واگذاشتن، واگذاشتن کار به وکیل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دکل
تصویر دکل
تیر بلند و ستبر که در زمین برپا کنند
فرهنگ لغت هوشیار
گوسفند شاخ دار قوچ، جوان بلند قد، بی اندام بدهیکل درشت هیکل، امرد درشت اندام
فرهنگ لغت هوشیار
((تَ کْ لْ))
گرفتن یا دور کردن توپ از پای حریف یا دراز کردن پا در حالتی که بدن تقریباً به حالت خوابیده و موازی با سطح زمین درآید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تکل
تصویر تکل
((تَ کَ))
گوسفند شاخ دار، جوان بلندقد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دکل
تصویر دکل
زمخت، گنده، امردی که ریش او تمام برنیامده باشد و دست و پای بزرگ و گنده داشته باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دکل
تصویر دکل
((دَ کَ))
تیر بلندی در عرشه کشتی که بادبان را بر آن نصب کنند، تیر بلند فلزی یا چوبی برای نگه داشتن چیزی در ارتفاع
فرهنگ فارسی معین
تیر بلند و ستبر که در زمین برپا کنند مانند ستون خیمه که چادر بر روی آن قرار می گیرد، دیرک، ستون میان کشتی که بادبان ها را به آن می بندند
فرهنگ فارسی عمید