- تدکل
- نازیدن ناز نمایی، گستاخیدن، خود بزرگ بینی، درنگیدن
معنی تدکل - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
خود بزرگ بین، بردارنده
امید
نیرو یافتن
ناز کردن، گستاخی کردن
خود مالی خود را مالیدن
آرام آرام سوختن، اندک اندک در آمدن
صورت گرفتن چیزی
اعتماد کردن
خوردگی، درخشندگی
در هم سخنی، دشنامگویی، پروه گیری (پروه غنیمت چیزی را گویند که در تاخت و تاز از چنگ دشمن بیرون آورند)
کار خود را به خدا واگذاشتن و به امید خدا بودن
شکل پیدا کردن، صورت پذیرفتن، به صورتی درآمدن، خوب صورت شدن
تیر بلند و ستبر که در زمین برپا کنند
گوسفند شاخ دار قوچ، جوان بلند قد، بی اندام بدهیکل درشت هیکل، امرد درشت اندام
((تَ کْ لْ))
فرهنگ فارسی معین
گرفتن یا دور کردن توپ از پای حریف یا دراز کردن پا در حالتی که بدن تقریباً به حالت خوابیده و موازی با سطح زمین درآید
زمخت، گنده، امردی که ریش او تمام برنیامده باشد و دست و پای بزرگ و گنده داشته باشد
((دَ کَ))
فرهنگ فارسی معین
تیر بلندی در عرشه کشتی که بادبان را بر آن نصب کنند، تیر بلند فلزی یا چوبی برای نگه داشتن چیزی در ارتفاع
تیر بلند و ستبر که در زمین برپا کنند مانند ستون خیمه که چادر بر روی آن قرار می گیرد، دیرک، ستون میان کشتی که بادبان ها را به آن می بندند