جدول جو
جدول جو

معنی تدمیث - جستجوی لغت در جدول جو

تدمیث
(اِ)
نرم گردانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). نرم گردانیدن خوابگاه. (المنجد) (اقرب الموارد) : دمث لجنبک قبل النوم مضجعاً، یعنی بگستران و آماده و مهیا سازآنرا. (اقرب الموارد). نرم و آسان گردانیدن مکان. (المنجد) ، ذکر کردن حدیث. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) : دمث لی ذلک الحدیث حتی اطعن فی خوضه، ای اذکر لی اوله حتی اعرف وجهه فاعلم کیف آخذ فیه و هو قریب من التمهید. (اقرب الموارد). ذکر کردن حدیث یا تمهید آن. (المنجد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تدمیر
تصویر تدمیر
هلاک کردن، تباه ساختن، نابود کردن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
نرم کردن اشکنه را به چرب. (منتهی الارب) (آنندراج). نرم گردانیدن اشکنه را به چربی. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). چربی در طعام کردن. (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
نرم شدن زمین. (تاج المصادر بیهقی). نرم و سردشدن زمین از باران. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). نرم شدن زمین از باران، سرد شدن گرمی، سست و فروهشته گردیدن مرد، ذوب شدن چیزی در آب. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
زن جلبی نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ جِ)
ارماث. (تاج المصادر بیهقی). باقی گذاشتن در پستان ناقه شیر را، زیاده شدن بر پنجاه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). زیاده شدن بر صد. (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
فرودآوردن و پست نمودن سر خود را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). فرودآوردن سر و پشت خود را. (متن اللغه). رجوع به مزاد شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
هلاک کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). هلاک کردن و هلاکی افکندن بر کسی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از المنجد) (از اقرب الموارد) (از غیاث اللغات) (از المنجد) : و اذا اردنا ان نهلک قریه امرنا مترفیها ففسقوا فیها فحق علیها القول فدمرناها تدمیراً. (قرآن 16/17).... فدمرناهم تدمیراً. (قرآن 36/25).
بدعت فاضلان منحوس است
این صناعت برای هر تدمیر.
خاقانی.
، پشم دود کردن صیاد کازه را تا صید بوی وی درنیابد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تُ)
یکی از نواحی اندلس و بر مشرق قرطبه و دارای قراء و قلاع فراوان و مسقطالرأس بسیاری از مشاهیر اسلامی است. رجوع به الحلل السندسیه و معجم البلدان و قاموس الاعلام ترکی شود
کوره ای به اندلس متصل به حوزه های کورۀ جیان، در شرقی قرطبه. (معجم البلدان).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
پنهان کردن چیزی در خاک. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). پنهان کردن. (المنجد). دفن کردن. (المنجد). پنهان کردن چیزی را. (اقرب الموارد) ، در خمره را برای شراب. بستن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
سخت رفتن اشک از چشم. (آنندراج) (از مؤید الفضلا)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
پوشیدن خمیر را به آرد تا خمیر در دست نچسبد، درآوردن چیزی را در چیزی. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
طلا کردن دمام را بر چشم خانه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : دمم العین الوجیعه، دمها. (متن اللغه). طلا کردن ظاهر چشم را به دمام. (اقرب الموارد). مالیدن ظاهر چشم را بچیزهای مالیدنی مثل دممه، از باب تفعیل. (شرح قاموس)
لغت نامه دهخدا
(اِمْ مِ)
از ’دم و’، خون آلوده گردانیدن کسی را، آسان کردن برای کسی راه را، دادن کسی را راهی، ساختن برای کسی راه را، نزدیک گردانیدن راه را برای کسی، یا عام است. حیاک اﷲ و قرب دارک گفتن مر کسی را، ظاهر شدن برای کسی و بلاعوض دادن کسی را از مال خود. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
سرگین در زمین زدن. (تاج المصادر بیهقی). سرگین ناک گردانیدن ماشیه مکان را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (اقرب الموارد) (المنجد). و کذا دمن القوم الدار و دمن الشاء الماء. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، دستوری دادن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، لازم گرفتن در خانه کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
خون آلود کردن کسی را. (شرح قاموس) (ناظم الاطباء). بیرون آمدن خون از زخم. (از اقرب الموارد). خارج کردن خون از کسی بضربه. (از متن اللغه) ، آسان گردانیدن ازبرای کسی راهی. (شرح قاموس). آسان کردن راه را برای کسی. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) (از ناظم الاطباء) ، راه دادن کسی را. (از ناظم الاطباء). راه قرار دادن برای کسی. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) ، نزدیک گردانیدن برای کسی. ظاهر شدن برای کسی. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از شرح قاموس) (از ناظم الاطباء) ، بلاعوض کسی را از مال خود دادن. (ناظم الاطباء) ، فربه ساختن شبان ماشیه را بچرا. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
رام کردن. (تاج المصادر بیهقی). رام و نرم گردانیدن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد) ، مجرب ساختن روزگار کسی را. (المنجد) ، دیوث گفتن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
نرم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، زمین نرم. (مهذب الاسماء). زمین نرم ریگناک. (از اقرب الموارد) ، نرم خو. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مرد نرم خو. (مهذب الاسماء).
- دمیث بلیث، از اتباع است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تدییث
تصویر تدییث
رام کردن و نرم گردانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تدمیح
تصویر تدمیح
سر فرود آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تدمیر
تصویر تدمیر
هلاک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تدیث
تصویر تدیث
پژوندیدن پژوند شدن (پژوند دیوث)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمیث
تصویر تمیث
نرم شدن زمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تدمیس
تصویر تدمیس
در خاک نهفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تدمیع
تصویر تدمیع
روان کردن اشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تدمیر
تصویر تدمیر
((تَ))
هلاک کردن
فرهنگ فارسی معین
تباه سازی، نابودسازی، هلاکت، تباه کردن، نابود ساختن، نیست کردن، هلاک کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد