جدول جو
جدول جو

معنی تدلث - جستجوی لغت در جدول جو

تدلث(اِ تِ)
درآمدن و بر روی افتادن. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). تقحم. (اقرب الموارد) (المنجد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تدلی
تصویر تدلی
آویخته شدن، خرامیدن، شتافتن و نزدیک شدن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ تِ)
پر از کینه شدن سینۀ کسی. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از المنجد) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ لِ)
جای کارزار و موضع قتال. (ناظم الاطباء). رجوع به مدالث شود
لغت نامه دهخدا
(مُ لِ)
پوشاننده. (آنندراج). آنکه می پوشاند و پنهان می کند. (ناظم الاطباء). رجوع به ادلاث شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
پوشیده داشتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تکتم. (اقرب الموارد) (المنجد). اختفاء. (المنجد) ، اندک اندک گرفتن طعام، لیسیدن شتران بزبان، اندک چیز را درچراگاه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد) ، در تاریکی فرودآمدن قوم. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
رفتن و نزدیک شدن. (منتهی الارب) (ازآنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بیکبار رسیدن سیل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بناگاه رسیدن سیل. (از المنجد) (از اقرب الموارد) : تدلق السیل علیه، اندفع. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
خویشتن بمالیدن. (تاج المصادر بیهقی). خود را مالیدن. (آنندراج). خویشتن مالیدن بوقت شستن اندام. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد) ، دلوک مالیدن بدن خود را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بوی خوش مالیدن بخود. (اقرب الموارد) (المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
ناز کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار) (آنندراج). ناز کردن بر کسی و گستاخی نمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد) :
افاطم مهلاً بعض هذا التدلل.
امروءالقیس (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بیخود و دل ربوده و عقل رفته گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
از ’دل ی’، نزدیک شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد) : ثم دنی فتدلی. (قرآن 53 / 8) ، فروتنی نمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تواضع. (اقرب الموارد) (المنجد) ، تدلل، یعنی خرامیدن. بمعنی تدلل است یعنی خرامیدن، مانند تمطی که بمعنی تمطط است. (ناظم الاطباء). معنی آن تدلل است مانند: ثم ذهب الی اهله یتمطی،ای یتمطط. (از اقرب الموارد) ، (اصطلاح عرفان) در اصطلاح عرفا، عبارت از نزول وجود مقربین است از مقام بیخودی و فناء در جبروت الهی به مرتبت هوشیاری که بعد از ارتقاء به نهایت مقام و مرتبت خود است و بعبارت دیگر صحو بعد از محو و هشیاری از بیخودی است و این خود نزول است از مقام فناء فی صفات اﷲ و سفر از حق بخلق است و گاه در مقابل نزول تجلیات حق است از مقام قدس ذات خود (که هر کس را بدانجا راهی نیست و لایمسه الا المطهرون) بمراتب نازلۀ وجودی برحسب استعدادات وجود در کسب فیض و تجلی. (از تعریفات جرجانی) ، نزول مقربین است و اطلاق شود در مقابل نزول حق بمقربین در مقام قرب و نزدیکی مقربین به او. (از تعریفات جرجانی) ، درآویختن بدرخت و جز آن. (آنندراج)
از ’دل و’، فروآویخته شدن. (تاج المصادر بیهقی). فروهشته شدن. (زوزنی) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (آنندراج). آویخته شدن از درخت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تعلق و فروهشته شدن میوه از درخت. (اقرب الموارد) (المنجد) ، سخت نزدیک شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (آنندراج). قریب گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، فرودآمدن از بالا به نشیب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). فرودآمدن. (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
زن جلبی نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ لَ)
نام محلی است. (مراصدالاطلاع) (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ دَلْ لِ)
درآینده و برروی افتنده. (منتهی الارب) (آنندراج). افتادۀ برروی. (ناظم الاطباء) ، برتازنده و حمله برنده، کسی که به شتاب در آید. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تدلث شود
لغت نامه دهخدا
(بَ زَ قَ)
مکر نمودن. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تمحل. (اقرب الموارد). و رجوع به تمحل شود، آویختن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تعلق. (اقرب الموارد). و رجوع به تعلق شود، استوار نا کردن کاری را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(دُ / دُ لُ)
جمع واژۀ دلاث. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به دلاث شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تعلث
تصویر تعلث
مکر نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تدلس
تصویر تدلس
پنهان شدن و پوشیده داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تدلف
تصویر تدلف
نزدیک شدن، رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تدلک
تصویر تدلک
خود مالی خود را مالیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تدلل
تصویر تدلل
ناز کردن، گستاخی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تدله
تصویر تدله
دل ربودگی خرد پریدگی
فرهنگ لغت هوشیار
در آویختن فرو هشته شدن فروتنی فرو آویختن در آویختن فرو هشته شدن، نزدیک شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تدیث
تصویر تدیث
پژوندیدن پژوند شدن (پژوند دیوث)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تدلی
تصویر تدلی
((تَ دَ لِّ))
بسیار نزدیک شدن، فروتنی کردن
فرهنگ فارسی معین