ناز کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار) (آنندراج). ناز کردن بر کسی و گستاخی نمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد) : افاطم مهلاً بعض هذا التدلل. امروءالقیس (از اقرب الموارد)
ناز کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار) (آنندراج). ناز کردن بر کسی و گستاخی نمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد) : افاطم مهلاً بعض هذا التدلل. امروءالقیس (از اقرب الموارد)
از ’دل ی’، نزدیک شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد) : ثم دنی فتدلی. (قرآن 53 / 8) ، فروتنی نمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تواضع. (اقرب الموارد) (المنجد) ، تدلل، یعنی خرامیدن. بمعنی تدلل است یعنی خرامیدن، مانند تمطی که بمعنی تمطط است. (ناظم الاطباء). معنی آن تدلل است مانند: ثم ذهب الی اهله یتمطی،ای یتمطط. (از اقرب الموارد) ، (اصطلاح عرفان) در اصطلاح عرفا، عبارت از نزول وجود مقربین است از مقام بیخودی و فناء در جبروت الهی به مرتبت هوشیاری که بعد از ارتقاء به نهایت مقام و مرتبت خود است و بعبارت دیگر صحو بعد از محو و هشیاری از بیخودی است و این خود نزول است از مقام فناء فی صفات اﷲ و سفر از حق بخلق است و گاه در مقابل نزول تجلیات حق است از مقام قدس ذات خود (که هر کس را بدانجا راهی نیست و لایمسه الا المطهرون) بمراتب نازلۀ وجودی برحسب استعدادات وجود در کسب فیض و تجلی. (از تعریفات جرجانی) ، نزول مقربین است و اطلاق شود در مقابل نزول حق بمقربین در مقام قرب و نزدیکی مقربین به او. (از تعریفات جرجانی) ، درآویختن بدرخت و جز آن. (آنندراج) از ’دل و’، فروآویخته شدن. (تاج المصادر بیهقی). فروهشته شدن. (زوزنی) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (آنندراج). آویخته شدن از درخت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تعلق و فروهشته شدن میوه از درخت. (اقرب الموارد) (المنجد) ، سخت نزدیک شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (آنندراج). قریب گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، فرودآمدن از بالا به نشیب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). فرودآمدن. (از المنجد)
از ’دل ی’، نزدیک شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد) : ثم دنی فتدلی. (قرآن 53 / 8) ، فروتنی نمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تواضع. (اقرب الموارد) (المنجد) ، تدلل، یعنی خرامیدن. بمعنی تدلل است یعنی خرامیدن، مانند تمطی که بمعنی تمطط است. (ناظم الاطباء). معنی آن تدلل است مانند: ثم ذهب الی اهله یتمطی،ای یتمطط. (از اقرب الموارد) ، (اصطلاح عرفان) در اصطلاح عرفا، عبارت از نزول وجود مقربین است از مقام بیخودی و فناء در جبروت الهی به مرتبت هوشیاری که بعد از ارتقاء به نهایت مقام و مرتبت خود است و بعبارت دیگر صحو بعد از محو و هشیاری از بیخودی است و این خود نزول است از مقام فناء فی صفات اﷲ و سفر از حق بخلق است و گاه در مقابل نزول تجلیات حق است از مقام قدس ذات خود (که هر کس را بدانجا راهی نیست و لایمسه الا المطهرون) بمراتب نازلۀ وجودی برحسب استعدادات وجود در کسب فیض و تجلی. (از تعریفات جرجانی) ، نزول مقربین است و اطلاق شود در مقابل نزول حق بمقربین در مقام قرب و نزدیکی مقربین به او. (از تعریفات جرجانی) ، درآویختن بدرخت و جز آن. (آنندراج) از ’دل و’، فروآویخته شدن. (تاج المصادر بیهقی). فروهشته شدن. (زوزنی) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (آنندراج). آویخته شدن از درخت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تعلق و فروهشته شدن میوه از درخت. (اقرب الموارد) (المنجد) ، سخت نزدیک شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (آنندراج). قریب گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، فرودآمدن از بالا به نشیب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). فرودآمدن. (از المنجد)
درآینده و برروی افتنده. (منتهی الارب) (آنندراج). افتادۀ برروی. (ناظم الاطباء) ، برتازنده و حمله برنده، کسی که به شتاب در آید. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تدلث شود
درآینده و برروی افتنده. (منتهی الارب) (آنندراج). افتادۀ برروی. (ناظم الاطباء) ، برتازنده و حمله برنده، کسی که به شتاب در آید. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تدلث شود