جدول جو
جدول جو

معنی تدعث - جستجوی لغت در جدول جو

تدعث
(اِ تِ)
پر از کینه شدن سینۀ کسی. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از المنجد) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ تِ)
تباه و ریزه ریزه گردیدن گوشت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از المنجد) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ عِ)
باقی گذارنده. (آنندراج). ابقاکننده. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) ، سارق مریب. (متن اللغه) (اقرب الموارد). دزد. (ناظم الاطباء) ، دوررونده در شر. (از ناظم الاطباء). امعان کننده در شر. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) ، اختیارکننده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
پراکنده شدن و شاخ شاخ شدن. (تاج المصادر بیهقی). پراکنده و پریشان شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تفرق قوم. (از اقرب الموارد). و رجوع به تشعب شود، بر همدیگر نشستن موی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد) ، گرفتن چیزی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : تشعث ماله، اخذه و منه: تشعث الدهر فلاناً. (اقرب الموارد) ، کم خوردن طعام. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، داخل کردن تشعیث در شعر. (از اقرب الموارد). و رجوع به تشعیث شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
درآمدن و بر روی افتادن. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). تقحم. (اقرب الموارد) (المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
زن جلبی نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
ناز کردن بر کسی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد). ناز کردن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
زشت گون و پیسه گردیدن روی کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از المنجد) (از اقرب الموارد) ، خبیث و ناپاک شدن. (از المنجد) (از اقرب الموارد) :
اخالد هلا اذ سفهت عشیره
کففت لسان السوء ان یتدعرا.
(از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تُ عَ / تُ دَ عَ)
تن آسانی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). آسایش. (المنجد) ، فراخی عیش. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
گوشواردرکردن. (تاج المصادر بیهقی). گوشوار در گوش کردن. (زوزنی) (آنندراج). باگوشواره شدن زن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از المنجد). تقرط. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ سِ)
برآمدن و روان شدن: تبعث منه الشعر و غیره، برآمد و روان شد. (منتهی الارب). برآمدن و روان شدن شعر و جز آن از وی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
باقیماندۀ آب در حوض و جز آن. (منتهی الارب). بقیۀ آب. (از اقرب الموارد) ، کینه و دشمنی. (منتهی الارب). حقد و کینه ای که گشوده نمیشود و زایل نمیگردد. (از اقرب الموارد). ج، أدعاث، دعاث. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، اول بیماری. (از ذیل اقرب الموارد از تاج). و رجوع به دعث شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تدیث
تصویر تدیث
پژوندیدن پژوند شدن (پژوند دیوث)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبعث
تصویر تبعث
روان شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشعث
تصویر تشعث
کم خوری کم خوراکی، ستدن ستاندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تدعب
تصویر تدعب
ناز کردن بر کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تدعر
تصویر تدعر
زشتگونگی، روی پیسگی پیسه گرردیدن روی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تدعه
تصویر تدعه
فراخی عیش، آسایش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دعث
تصویر دعث
کینه دشمنی، مانده آب ، خواست، آغاز بیماری
فرهنگ لغت هوشیار