- تدرب
- خو کردن و حریص گردیدن بچیزی، عادت کردن و مواظبت
معنی تدرب - جستجوی لغت در جدول جو
- تدرب ((تَ دَ رُّ))
- بار آمدن، خو گرفتن، آمیختن
- تدرب
- خو گرفتن، عادت کردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
چاره اندیشی
نزدیکی
مهربانی و نرمی نمودن
ناز کردن بر کسی
عادت کردن
فریفتن، فریب دادن شکار را
زره و مانند آن پوشیدن
آهسته آهسته پیش رفتن
با اندیشه از پی کاری فرا شدن، بیندیشیدن، تبصر و تامل و تفهم در امری
نوشیدن و آشامیدن
شادمانگی، سرود خوانی
به سوراخ خزیدن، تراوش
جنبش و حرکت نمودن
عرب شدن
نزدیکی جستن
از وطن دور شدن
فرانسوی ذغالک نوعی زغال طبیعی برنگ قهوه یی تیره که صدی پنجاه تا صدی شصت جزو کربن دارد و از خزه ای مخصوص تولید میشود
خاک آلودگی
آزمایش
قرقاول، پرنده ای حلال گوشت که بیشتر در سواحل دریای خزر پیدا می شود، نر آن دم دراز و پرهای خوش رنگ و زیبا دارد، مادۀ آن کوچک تر و دمش کوتاه است، در جنگل ها و مزارع به سر می برد، مادۀ آن لانۀ خود را روی زمین درست می کند و ده تخم می گذارد و ۲۴ روز روی تخم ها می خوابد تا جوجه هایش از تخم بیرون آیند، تورنگ، چور، تذرو، خروس صحرایی
نوعی زغال طبیعی به رنگ قهوه ای تیره، دارای ۵۰% تا ۶۰% کربن که به هنگام سوختن بوی آمونیاک می دهد و از رسوب تدریجی گیاهان آبی مانند جلبک ها و خزه ها تولید می شود
دوری گزیدن، دور رفتن، از وطن دور شدن
کم کم و آهسته آهسته پیش رفتن، پایه پایه نزدیک شدن، اندک اندک به سوی چیزی رفتن، به تدریج و تأنّی، نرم نرمک، خوش خوش، کیچ کیچ، آهسته آهسته، جسته جسته، کم کم، نرم نرم، آرام آرام، خرد خرد، اندک اندک، رفته رفته، متدرّج، خوش خوشک، پلّه پلّه
نزدیکی جستن، نزدیک شدن، نزدیک بودن، خویشی و نزدیکی
اندیشیدن، اندیشه کردن، در عاقبت کاری اندیشیدن، چاره اندیشی
گرفتار بلا، مجرب