جدول جو
جدول جو

معنی تدحدر - جستجوی لغت در جدول جو

تدحدر
(اِ تِ)
غلطیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تدحرج. (متن اللغه) (اقرب الموارد). رجوع به تدحرج شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ تَ دَ دِ)
غلطنده. (آنندراج). غلطیده و گرد شده. (از ناظم الاطباء). و رجوع به متدحرج و تدحدر شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
جنبیدن و پریدن پرنده. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (از منتهی الارب). در ناظم الاطباء: ’جنبید پر آن مرغ’ آمده و ظاهراً غلط چاپی است
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
تحرک چیزی. (متن اللغه). بحرکت آمدن لحیه. (منتهی الارب). جنبیدن و لرزیدن عضله. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
به نشیب فرودآمدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). فرودآمدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تحدر از کوه، فرودآمدن از آن. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) ، تحدر اشک از چشم، فرودویدن آن. (از منتهی الارب) : اری ام عمرو دمعها قد تحدراً، ای تنزل. (اقرب الموارد) ، ریختن باران از ابر. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَعْ)
فرود آمدن. در سراشیبی رفتن. (دزی ج 1 ص 425)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تدردر
تصویر تدردر
تحرک چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
بر آماسیدن، فرو ریختن، سرازیر شدن به نشیب آمدن نشیبیدن فرو ریختن، فرو دویدن، سرازیر شدن بنشیب آمدن، فرو ریزی، جمع تحدرات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحدر
تصویر تحدر
((تَ حَ دُّ))
فرو ریختن، فرو دویدن، سرازیر شدن، به نشیب آمدن، فروریزی، جمع تحدرات
فرهنگ فارسی معین