جدول جو
جدول جو

معنی تحدر

تحدر((تَ حَ دُّ))
فرو ریختن، فرو دویدن، سرازیر شدن، به نشیب آمدن، فروریزی، جمع تحدرات
تصویری از تحدر
تصویر تحدر
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با تحدر

تحدر

تحدر
بر آماسیدن، فرو ریختن، سرازیر شدن به نشیب آمدن نشیبیدن فرو ریختن، فرو دویدن، سرازیر شدن بنشیب آمدن، فرو ریزی، جمع تحدرات
فرهنگ لغت هوشیار

تحدر

تحدر
به نشیب فرودآمدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). فرودآمدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تحدر از کوه، فرودآمدن از آن. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) ، تحدر اشک از چشم، فرودویدن آن. (از منتهی الارب) : اری ام عمرو دمعها قد تحدراً، ای تنزل. (اقرب الموارد) ، ریختن باران از ابر. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا