جدول جو
جدول جو

معنی تدافی - جستجوی لغت در جدول جو

تدافی(اِمْ)
بنوبت گرفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، گشاده رفتن شتر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، دریافتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تدارک چیزی را. (اقرب الموارد) (المنجد)
لغت نامه دهخدا
تدافی
دریافتن، پستاگرفتن (پستا نوبت)
تصویری از تدافی
تصویر تدافی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تداوی
تصویر تداوی
دوا کردن، درمان کردن، خود را معالجه کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تنافی
تصویر تنافی
یکدیگر را نفی کردن، با هم تباین داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تداعی
تصویر تداعی
اصل یا حالتی که افکار و اندیشه ها و عواطف و سرگذشت ها چنان به هم مربوط می شوند که یکی پس از دیگری در ذهن پدیدار می شوند، تسلسل افکار، تسلسل خواطر، یکدیگر را خواندن و گرد آمدن، به یاد آوردن
تداعی معانی: از یک معنی به معنی دیگر پی بردن، به یاد آوردن یک معنی توسط معنی دیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تدانی
تصویر تدانی
به هم نزدیک شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تجافی
تصویر تجافی
دوری کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تدافع
تصویر تدافع
دفاع کردن، یکدیگر را دفع کردن، همدیگر را پس زدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تلافی
تصویر تلافی
تدارک کردن، عوض دادن، جبران کردن، دریافتن، رسیدن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
قضیه پیش حاکم بردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ترافع نزد سلطان بردن. (ازاقرب الموارد) (از قطر المحیط) : تحافینا الی السلطان، ای ترافعنا. (منتهی الارب) ، نیکو شدن، جدا شدن. (غیاث اللغات) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
صحت یافتن. (ناظم الاطباء). به عافیت رسیدن. (از اقرب الموارد) ، ترک کردن. (یادداشت مرحوم دهخدا). ترک کردن چیزی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
شتری که گشاده رود از گرانباری. (آنندراج). ستوری که از سنگینی بار متزلزل باشد. (ناظم الاطباء) ، عاقل و زیرک، به نوبت گیرنده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به متدافی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تعافی
تصویر تعافی
صحت یافتن، بعافیت رسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تداوی
تصویر تداوی
درمان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تدافع
تصویر تدافع
یکدیگر را دفع کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تداعی
تصویر تداعی
پیش آمدن دشمن، ویران گردیدن دیوار
فرهنگ لغت هوشیار
در فارسی شیان تاوان، تایگانه در تازی به دست آوردن از میان بردن دریافتن جبران کردن تدارک کردن، عوض دادن، دریافت جبران. دریافتن، جبران
فرهنگ لغت هوشیار
در تازی نیامده پنبه وزی پنبه نی شغل وعمل نداف حلاجی پنبه زنی، دکان نداف حلاجی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غدافی
تصویر غدافی
پر کلاغی از رنگ ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تدانی
تصویر تدانی
بهم نزدیک شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تدافن
تصویر تدافن
پنهان کردن به خاک سپردن
فرهنگ لغت هوشیار
پدافندی منسوب به تدافع یا جنگهای تدافعی. جنگهایی که جنبه دفاع دارد نه تعرض و حمله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجافی
تصویر تجافی
دوری کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توافی
تصویر توافی
تمام و کمال گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنافی
تصویر تنافی
یکدیگر را نفی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکافی
تصویر تکافی
سر به سری، بسندگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تدافع
تصویر تدافع
((تَ فُ))
دفاع کردن، یکدیگر را پس زدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تداعی
تصویر تداعی
((تَ))
یکدیگر را خواندن، با هم دعوا کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تصافی
تصویر تصافی
((تَ))
با هم دوستی خالصانه کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تجافی
تصویر تجافی
((تَ))
بر جای قرار نگرفتن، دوری کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از توافی
تصویر توافی
((تَ))
وفا به عهد کردن با یکدیگر، با هم تمام کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تنافی
تصویر تنافی
((تَ))
با هم مخالف شدن، یکدیگر را نفی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تلافی
تصویر تلافی
((تَ))
دریافتن، جبران کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تداوی
تصویر تداوی
((تَ))
درمان کردن، معالجه کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تداعی
تصویر تداعی
بیاد آوردن، یاد آوری
فرهنگ واژه فارسی سره