یکدیگر را دفع کردن. (زوزنی). یکدیگر را دور کردن در کارزار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، تدافع دو مسئله، تناقض آنها. (از اقرب الموارد) ، دفع نمودن با همدیگر چیزی را و حواله کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تدافع چند تن چیزی را،دفع کردن آنرا هر یک از آنان به دیگری. گویند: ضیف یتدافعه الحی، یعنی حواله میکند و دفع میکند مهمان را هر یک به دیگری. (از المنجد) (از اقرب الموارد)
یکدیگر را دفع کردن. (زوزنی). یکدیگر را دور کردن در کارزار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، تدافع دو مسئله، تناقض آنها. (از اقرب الموارد) ، دفع نمودن با همدیگر چیزی را و حواله کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تدافع چند تن چیزی را،دفع کردن آنرا هر یک از آنان به دیگری. گویند: ضیف یتدافعه الحی، یعنی حواله میکند و دفع میکند مهمان را هر یک به دیگری. (از المنجد) (از اقرب الموارد)
یکدیگر را دفع کننده و کارزار. (آنندراج). مشغول به دفع و راندگی و راننده کسی را در جنگ. (ناظم الاطباء) ، هجوم آورنده بر دیگری. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تدافع شود
یکدیگر را دفع کننده و کارزار. (آنندراج). مشغول به دفع و راندگی و راننده کسی را در جنگ. (ناظم الاطباء) ، هجوم آورنده بر دیگری. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تدافع شود