ضد تثاقل. (تاج الع__روس ج 6 ص 93) (اقرب الموارد) (قط-ر المحیط). و منه حدیث مجاهد و قد سأله حبیب بن ابی ثابت: انی اخاف ان یؤثر السجود جبهتی. فقال اذا سجدت فتخاف، ای ضعجبهتک علی الارض وضعاً خفیفاً. (تاج العروس ایضاً)
ضد تثاقل. (تاج الع__روس ج 6 ص 93) (اقرب الموارد) (قط-ر المحیط). و منه حدیث مجاهد و قد سأله حبیب بن ابی ثابت: انی اخاف ان یؤثر السجود جبهتی. فقال اذا سجدت فتخاف، ای ضعجبهتک علی الارض وضعاً خفیفاً. (تاج العروس ایضاً)
دهی به خوزستان ودهی به نیشابور. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). ازقرای نیشابور است. ابوالحسن بیهقی گوید این لفظ تکاب است یعنی تک آب و آن عبارتست از گودالی که آب درآن جمع می شود و گوید تکاب الگه ای است در خاک نیشابور که دارالحکومۀ آن نوزآباد (بویاباد) است این الگه دارای هشتاد و دو قریه می باشد و تکاب نیز قریه ای است در خوزستان. (مرآت البلدان). رجوع به تکاب شود
دهی به خوزستان ودهی به نیشابور. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). ازقرای نیشابور است. ابوالحسن بیهقی گوید این لفظ تکاب است یعنی تَک ِ آب و آن عبارتست از گودالی که آب درآن جمع می شود و گوید تکاب الگه ای است در خاک نیشابور که دارالحکومۀ آن نُوزآباد (بویاباد) است این الگه دارای هشتاد و دو قریه می باشد و تکاب نیز قریه ای است در خوزستان. (مرآت البلدان). رجوع به تکاب شود
یکدیگر را دفع کردن. (زوزنی). یکدیگر را دور کردن در کارزار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، تدافع دو مسئله، تناقض آنها. (از اقرب الموارد) ، دفع نمودن با همدیگر چیزی را و حواله کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تدافع چند تن چیزی را،دفع کردن آنرا هر یک از آنان به دیگری. گویند: ضیف یتدافعه الحی، یعنی حواله میکند و دفع میکند مهمان را هر یک به دیگری. (از المنجد) (از اقرب الموارد)
یکدیگر را دفع کردن. (زوزنی). یکدیگر را دور کردن در کارزار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، تدافع دو مسئله، تناقض آنها. (از اقرب الموارد) ، دفع نمودن با همدیگر چیزی را و حواله کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تدافع چند تن چیزی را،دفع کردن آنرا هر یک از آنان به دیگری. گویند: ضیف یتدافعه الحی، یعنی حواله میکند و دفع میکند مهمان را هر یک به دیگری. (از المنجد) (از اقرب الموارد)
تداک ّ بر چیزی، ازدحام بر آن. (از اقرب الموارد) (از المنجد). و در مستدرک تاج العروس آمده است: فی حدیث علی رضی اﷲ عنه: ثم تداککتم علی ّ تداکک الابل الهیم علی حیاضها، ای ازدحمتم. (تاج العروس ج 7 ص 130)
تداک ّ بر چیزی، ازدحام بر آن. (از اقرب الموارد) (از المنجد). و در مستدرک تاج العروس آمده است: فی حدیث علی رضی اﷲ عنه: ثم تداککتم علی َّ تداکک الابل الهیم علی حیاضها، ای ازدحمتم. (تاج العروس ج 7 ص 130)
همه چیزی را گرفتن و استقصای آن کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، خوردن همه باقی آب را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آشامیدن همه آنچه را که در خنور است. (اقرب الموارد) ، بردن فضل و فزونی چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد). و در مثل گویند: ’لیس الری من التشاف’ و تشاف آن است که بیاشامد همه آنچه که در خنور است. مأخوذ است از شفافه و آن مانده است و معنی مثل این است ت که ’لیس من لایشتف لایروی’ یعنی نه هر که همه آنچه را که در خنور است نیاشامد، سیراب نگردد. چه گاه سیراب شدن بکم از این نیز دست دهد و این مثال را بخاطر قناعت کردن مرد آرند هر گاه به پاره ای از حاجت خود برسد، یعنی چنان نیست که حاجت تو آنگاه روا گردد که به همه آنچه خواهی برسی، بلکه هرگاه نصیب بیشتری از آن یافتی به آن قناعت کن. (مجمع الامثال). و در اقرب الموارد و المنجد مثال به نحو دیگری معنی شده است
همه چیزی را گرفتن و استقصای آن کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، خوردن همه باقی آب را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آشامیدن همه آنچه را که در خنور است. (اقرب الموارد) ، بردن فضل و فزونی چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد). و در مثل گویند: ’لیس الری من التشاف’ و تشاف آن است که بیاشامد همه آنچه که در خنور است. مأخوذ است از شفافه و آن مانده است و معنی مثل این است ت که ’لیس من لایشتف لایروی’ یعنی نه هر که همه آنچه را که در خنور است نیاشامد، سیراب نگردد. چه گاه سیراب شدن بکم از این نیز دست دهد و این مثال را بخاطر قناعت کردن مرد آرند هر گاه به پاره ای از حاجت خود برسد، یعنی چنان نیست که حاجت تو آنگاه روا گردد که به همه آنچه خواهی برسی، بلکه هرگاه نصیب بیشتری از آن یافتی به آن قناعت کن. (مجمع الامثال). و در اقرب الموارد و المنجد مثال به نحو دیگری معنی شده است