جدول جو
جدول جو

معنی تدارک - جستجوی لغت در جدول جو

تدارک
آماده سازی، فراهم سازی
تصویری از تدارک
تصویر تدارک
فرهنگ واژه فارسی سره
تدارک
تهیه کردن آمادن پسایش پساییدن، برخورد به هم رسیدن، باز یافتن فراهم کردن تهیه کردن آماده ساختن، باز بدست آوردن عوض چیزی را فراهم کردن تلافی کردن، در یافتن خطا و اشتباهی را اصلاح کردن، بهم رسیدن، تلاقی، دریافت خطا اصلاح، جمع تدارکات
فرهنگ لغت هوشیار
تدارک
تهیه کردن، آماده ساختن، رسیدن چیزی به چیزی، عوض چیزی را فراهم کردن، خبط و اشتباهی را دریافتن و اصلاح کردن، تلافی کردن
تصویری از تدارک
تصویر تدارک
فرهنگ فارسی عمید
تدارک
((تَ رُ))
فراهم کردن، تلافی کردن
تصویری از تدارک
تصویر تدارک
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

درک کننده رسنده، دریابنده رسنده بچیزی، درک کننده دریابنده جمع متدارکین، آوردن الفاظی است در ابتدای کلام که موهم ذم باشد و بقیه کلام بنحوی آورده شود که رفع توهم گردد. شاعر گوید: حیف باشد زانکه انسان گویمت از بهر آنک تن بود ناپاک انسان راتو پاکی همچو حان. توضیح فرق آن با تاکید المدح بمایشبه الذم در آنست که در صنعت اخیر تاکید مقصود است و در متدارک تاکید نیست بلکه محض صفت مراد است، قافیه ای که دو متحرک و یک ساکن داشته باشد: بنام خداوند حان و خرد و این و تد مقرون است، یکی از بحر های مستحدث عروضی که اجزای آن هشت بار فاعلن است. توضیح متدارک مثمن سالم تقطیع آن هشت بار فاعلن است: چون رخت ماه من بر فلک مه نتافت بر درت شاه من جز ملک ره نیافت. (بدیع)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متدارک
تصویر متدارک
((مُ تَ رِ))
رسنده به چیزی، درک کننده، دریابنده، جمع متدارکین، آوردن الفاظی است در ابتدای کلام که موهوم ذم باشد و بقیه کلام به نحوی آورده شود که رفع توهم گردد
فرهنگ فارسی معین
قافیه ای که دو حرف متحرک و یک ساکن داشته باشد مانند «زند» و «کند»
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مدارک
تصویر مدارک
دستک ها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تشارک
تصویر تشارک
با هم شریک شدن همبازی هنبازی -1 با هم شریک کردن، انبازی
فرهنگ لغت هوشیار
فال نیک گرفتن بچیزی نام سوره قرآن به نام ملک و بمعنی پاک و منزه نام سوره قرآن بنام ملک و بمعنی پاک و منزه فرخنده فرهمند، پاک و بزرگ پاک گشتن، فرخندگی فال نیک گرفتن بچیزی، بلند شدن، با برکت شدن، خجسته گردیدن مبارک شدن، (فعل) بزرگ و پاینده و با نیکی بسیار است خدای بزرگ شد و پاک شد الله تعالی. یا تبارک الله. پاک و منزه است خدای، درمورد تحسین و تعجب بکار رود: (تبارک الله از آن آب سیر آتش فعل که بارکاب تو خاک است و با عنایت هواست) یا تبارک و تعالی. پاک و منزه است خدای و والا (برتر) است (. . تاشبانگاه اندر حفظ و پناه ایزد تبارک و تعالی باشد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبارک
تصویر تبارک
خجسته، نام دیگر سورۀ ملک، برای مثال آن بر سر گورها تبارک خواندی / واین بر در خانه ها تبوراک زدی (رودکی۱ - ۱۲۷)
فرهنگ فارسی عمید
جمع مدرک، تزده ها، گواهینامه ها، سهش های پنجگانه جمع مدرک: حواس پنجگانه، سندها: مدارک تحصیلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبارک
تصویر تبارک
((تَ رَ))
فال نیک گرفتن به چیزی، بابرکت شدن، خجسته گردیدن، الله پاک و منزه است خداوند (برای بیان تحسین یا تعجب شدید نسبت به کسی یا چیزی گفته می شود)، و تعالی بزرگ و بلندمرتبه است خداوند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تشارک
تصویر تشارک
((تَ رُ))
با هم شریک کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مدارک
تصویر مدارک
((مَ رِ))
جمع مدرک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تشارک
تصویر تشارک
با هم شریک شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مدارک
تصویر مدارک
مدرک ها، سندها یا نوشته هایی که دلیل چیزی است مثلاً مدرکهای تحصیلی، چیزهایی که وجود چیزی را تایید می کند مثلاً مدرک جرم، ادراک شدنی ها، قابل درک ها، جمع واژۀ مدرک
فرهنگ فارسی عمید
کله سر، فرق سر بمعنی ترک کننده و رها کننده بمعنی ترک کننده و رها کننده رهاییده چشم پوشیده دست بداشته رسته کله سرفرق سریان سر آدمی، قسمت اعلای هرچیز قله، مغز دماغ، آنچه که در جنگ بر سر گذارند کلاه خود مغفر و مانند آن، راس (مثلث وغیره)، یاتارک سر. فرق سر میان بالای سر. ترک کننده رها کننده دست بدارنده. یا تارک ادب. بی ادب گستاخ. یا تارک دنیا. آنکه از دنیا اعراض کند زاهد پارسا. یا تارک صلاه (صلوه)، آنکه نماز نگزارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تارک
تصویر تارک
ترک کننده، رها کننده
تارک دنیا: کسی که دنیا را ترک کند و گوشه نشین شود، زاهد، پارسا
تارک صلات: تارک الصلوه کسی که نماز را ترک کند، آنکه نماز نگزارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تارک
تصویر تارک
فرق سر، میان سر، برای مثال چو دانی که ایدر نمانی دراز / به تارک چرا برنهی تاج آز (فردوسی - ۲/۴۱۹)، دیده بر تارک سنان دیدن / خوش تر از روی دشمنان دیدن (سعدی - ۱۴۱)کنایه از اوج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تارک
تصویر تارک
((رِ))
رهاکننده، ترک کننده
تارک دنیا: آن که از دنیا روی برگرداند، زاهد، پارسا
تارک صلاه: آن که نماز نگزارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تارک
تصویر تارک
((رَ))
فرق سر، میان سر آدمی، کلاهخود
فرهنگ فارسی معین
اداره ای است که احتیاجات وزارتخانه ها و دیگر بنگاههای دولتی را بر آورده می کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تدارک دیدن
تصویر تدارک دیدن
پیش بینی کردن پیش فراهمی پیش فراهم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تدارک اندیشیدن
تصویر تدارک اندیشیدن
فراهم کردن امری پیش از واقعه، پیش بینی کردن پیشگیری کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تدارکات
تصویر تدارکات
Procurement, Purveyance
دیکشنری فارسی به انگلیسی
закупка , снабжение
دیکشنری فارسی به روسی
закупівля , постачання
دیکشنری فارسی به اوکراینی
aquisição, fornecimento
دیکشنری فارسی به پرتغالی
approvisionnement, fourniture
دیکشنری فارسی به فرانسوی