- تخیم
- خیمه زدن
معنی تخیم - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
انگارش، پندار، پنداشت
ستبر، کلفت
ناگوار
سخن آسان، آسانگوی، سست آوا، آوای پایین زیر نرم آواز
کسی که باو تهمت زده شده
خجل کردن کسی را
پهناوراندن پهناور کردن
بویناکی گوشت
از ریشه پارسی خرمی گشتن پیروی از خرمدینان، شکافتن درز
بریدن پاره پاره کردن
نرم کردن، نازک کردن آواز
چرکن، آکناک
تاژ نشینی
خیال بستن، در خیال آوردن
رنگ گشت دگر شدن رنگ
درزیگری درزی گشتن
بر گزیده شدن
جمع تخم، مر زنشان ها
برگزیدن
آگندگی آکندگی، پراکندگی، پیوستن از واژگان دو پهلو
بزرگ گردانیدن
متردد بودن میان دو چیز
بیوه شدن، زمانی بگذرد و ازدواج نکرده باشد فرصت، زمان، وقت
برگزیدن، انتخاب کردن
بزرگ، بزرگوار، بزرگ قدر
حریص، آزمند
شوم، کسی که هر کجا پا بگذارد بدبختی و مصیبت پیدا شود، بدیمن، میشوم، شنار، پاسبز، نافرّخ، سبز پا، مشوم، مشئوم، شمال، بداغر، مرخشه، نامیمون، سیاه دست، خشک پی، نحس، بدقدم، منحوس، سبز قدم، بدشگون، نامبارکبرای مثال نامم همای دولت و شهباز حضرت است / نه کرکس فرخجی و نه زاغ تخجم است (خاقانی - ۸۴۳)
شوم، کسی که هر کجا پا بگذارد بدبختی و مصیبت پیدا شود، بدیمن، میشوم، شنار، پاسبز، نافرّخ، سبز پا، مشوم، مشئوم، شمال، بداغر، مرخشه، نامیمون، سیاه دست، خشک پی، نحس، بدقدم، منحوس، سبز قدم، بدشگون، نامبارک
بزرگ کردن، بزرگ شمردن، گرامی داشتن
در دستور زبان انداختن حرف آخر کلمه، مثل انداختن حرف نون از آخر مصدر، مانند مثلاً «رفت» از «رفتن» و «گفت» از «گفتن» در کلمات «رفت و آمد» و «گفت وشنید»
سخت، دشوار، خطرناک، بد، ناگوار، ناسازگار
جایی که در آن خیمه برپا کرده باشند، خیمه گاه
به خیال آوردن، به کار انداختن خیال، پنداشتن، گمان کردن، پندار، گمان
کلفت، قطور
بزرگ قدر بزرگوار گرامی ارجمند