- تخوع
- آب بینی انداختن، هراشیدن (استفراغ)، کم کردن
معنی تخوع - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
راهبر دانا در رهبری
می بارگی می زدگی، فراخ رفتن گشاد راه رفتن
زاری کردن
فروتنی نمودن، تضرع
بتکلف فریفتن و خدعه کردن
ترسیدن
کم کردن حق کسی، تیمار داشتن چیزی را
جمع تخم، مر زنشان ها
تیمار داشت
دور شدن از یگدیگر
ترس برداشتن، کاستن
وادنگ بخشیده را واستاندن
لاغر شدن
جمع تخت، جامه دان ها
خوش منشی، فرمانبری گردن گذاری، نامزدی، فرمانبرداری کردنمنقاد شدن، داوطلب گردیدن، مستحبی بجاآوردن کاری بقصد عبادت و نیکی انجام دادن، فرمانبرداری، خوش منشی
دمیدن بوی دادن بوی پراکندن
خمیده رفتن
نوع نوع شدن، گوناگون شدن
قی کردن، دل بهم خوردن
گرسنه ماندن گرسنگی به خواست خود گرسنه بودن خود را گرسنه داشتن بقصد
زاری کردن، اظهار فروتنی کردن
تضرع و لابه کردن، فروتنی کردن
خود را گرسنه داشتن، گرسنگی کشیدن
گونه گونه شدن، جوربه جور شدن، گوناگون بودن
عمل مستحب کردن، کاری به قصد نیکی و عبادت انجام دادن، فرمان برداری کردن، منقاد شدن، داوطلب شدن
احساس به هم خوردن دل و انقلاب معده، قی کردن، استفراغ