جدول جو
جدول جو

معنی تخوش - جستجوی لغت در جدول جو

تخوش
(اِ)
کم و اندک کردن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، لاغر گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). لاغر شدن بعد چاقی. (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
تخوش
لاغر شدن
تصویری از تخوش
تصویر تخوش
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تشوش
تصویر تشوش
شوریده شدن، آشفته گشتن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
به تکلف خوض کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (اقرب الموارد) (المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اِ مِ)
کم و اندک کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (المنجد) (اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(وُ)
بزبان ترکی جغتائی صدای پا را گویند و با دو واو (تاووش) هم گویند. (از لسان العجم شعوری ج 1 ورق 279). صدا و آواز پا. (ناظم الاطباء). رجوع به تاووش شود
لغت نامه دهخدا
(اِ صَ)
جمع کردن و گرفتن اشیاء. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) : تخبش الاشیاء من ههنا و ههنا، جمع کرد و بگیر آورد این چیزهارا از آنجا و اینجا. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَذْ)
دست به دستار مالیدن و پاک کردن، یقال: تنوش یده بالمندیل، ای مشها من الغمر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ وَ)
بمعنی کشیدن باشد مطلقاً. (برهان) (آنندراج). رسم و کشیدگی و نقش. (ناظم الاطباء). رجوع به تخشیدن و لسان العجم شعوری ج 1 ص 280 شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
درهم آمیختن قوم. (قطر المحیط). درهم آمیختن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
کم کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). کم کردن از چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (المنجد) (اقرب الموارد). کم کردن حق کسی. (آنندراج) : تخوننی فلان حقی، ای تنقصنی منه . (اقرب الموارد) ، تعهد کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (المنجد) (اقرب الموارد). تیمار داشتن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تیمار داشتن. (آنندراج) : کان یتخونهم بالموعظه. (اقرب الموارد) ، بوقت آمدن تب، کسی را. (اقرب الموارد) ، تغییر حال دادن زمانه از راحتی به سختی و شدت. (المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
گذشتن بهره ای از شب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) ، فرورفتن به زمین. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(تُ)
نشان و حد فاصل میان دو زمین. (منتهی الارب). حد. (المنجد). جمع واژۀ تخم و تخم. فواصل میان دو زمین از نشانه ها و حدود. (از اقرب الموارد). نشان ها و حدود میان دو زمین. (غیاث اللغات) (آنندراج). مؤنث است. ج، تخوم (علی اللفظ) ، تخم. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). یا تخم و تخم و تخوم و تخومه، واحد تخوم است. (منتهی الارب). جمع واژۀ تخم و تخم. (المنجد) (اقرب الموارد). ابن اعرابی و ابن السکیت گویند واحد تخوم و جمع تخم، مثل رسول، رسل. (اقرب الموارد). رجوع به تخم و مادۀ قبل و المعرب جوالیقی شود: چون بهرام گور بجانب بلاد ارمنیه میرفت اتفاقاً رهگذر او بر دیهی بود از تخوم ساوه که آنرا طخرود میگویند، بدین دیه آتشکده بنا نهاد... (تاریخ قم ص 23). ازنزدیک تخوم موصل است. (تاریخ قم ص 181) ، فلان طیّب التخوم، ای طیّب العروق، جعلت سرّک علی تخوم قلبی، ای لااغفله . (اقرب الموارد) ، حالی که ارادۀ آن را دارند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ج، تخوم. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
واحد تخوم. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). رجوع به تخوم شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
خال (دایی) ساختن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). چنانکه گویند تعمّم عمّاً. (از اقرب الموارد)، تعهد کردن. (زوزنی). تعهد کسی کردن و تیمار داشتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تعهد کسی کردن. (از اقرب الموارد) (ازالمنجد). و منه الحدیث: کان النبی
{{صفت}} یتخولنا بالموعظه، ای یتعهدنا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، به فراست دریافتن در کسی خیر را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
دور شدن از یکدیگر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تباعد از. (اقرب الموارد) (المنجد) ، فراخ گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). اتساع. (اقرب الموارد) (المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اَ لَ)
بترسیدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). ترسیدن بر وی چیزی را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از المنجد). ترسیدن. (آنندراج) : او یأخذهم علی تخوف فان ربکم لرؤف رحیم. (قرآن 47/16) ، کم کردن. (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). کم و اندک گردانیدن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تنقص چیزی. (اقرب الموارد) (المنجد). کم و اندک کردن. (آنندراج). تنقص و کمی. (ناظم الاطباء) ، تهضم حق. (المنجد). تخوف حقه ، تهضمه ایاه ، هو یأخذهم علی تخوف، ای یصابون فی اطراف قراهم بالشر حتی یأتی ذلک علیهم. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ لَ)
آب بینی بیرون انداختن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تنخم. (اقرب الموارد) ، کم و اندک کردن چیزی را. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، قی کردن به تکلف و به این معنی لغت بغدادی است. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
آمدن کسی را وقتی بعد وقتی. (منتهی الارب). آمدن وقتی بعد وقتی مر کسی را. (ناظم الاطباء). آمدن وقتی بعد وقتی. (آنندراج) (اقرب الموارد) (المنجد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ خَوْ وِ)
نعت است از تخوش. (از اقرب الموارد). و رجوع به تخوش شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
گوشه گرفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). دور شدن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). تنحی. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) ، بیوه گردیدن زن از شوی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تأیم زن. (اقرب الموارد) (قطرالمحیط) ، شرم کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نخوش
تصویر نخوش
آنچه که نخوشدظنچه خشک نشود، سیاه داروکرمه البیضا هزارجشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهوش
تصویر تهوش
انبوهی، آمیختگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشوش
تصویر تشوش
آشفته گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخوت
تصویر تخوت
جمع تخت، جامه دان ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخوص
تصویر تخوص
وادنگ بخشیده را واستاندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخوع
تصویر تخوع
آب بینی انداختن، هراشیدن (استفراغ)، کم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخوف
تصویر تخوف
ترس برداشتن، کاستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخوق
تصویر تخوق
دور شدن از یگدیگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخول
تصویر تخول
تیمار داشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخوم
تصویر تخوم
جمع تخم، مر زنشان ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخون
تصویر تخون
کم کردن حق کسی، تیمار داشتن چیزی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحوش
تصویر تحوش
بیوگی، شرمزدگی، گوشه گیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخوم
تصویر تخوم
((تُ خُ))
حد فاصل میان دو زمین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تشوش
تصویر تشوش
((تَ شَ وُّ))
شوریده شدن
فرهنگ فارسی معین