جدول جو
جدول جو

معنی تخمیل - جستجوی لغت در جدول جو

تخمیل
(تَ)
باطل و بیهوده. (لسان العجم شعوری ج 1 ورق 284 ب) :
پشیمانی شود در کار تحصیل
که گفتارش شود هذیان و تخمیل.
؟ (شعوری ایضاً)
لغت نامه دهخدا
تخمیل
(اِ)
پست کردن. ناچیز ساختن: به استصفا و استقصاء امور... تجمیل ابرار و تخمیل اشرار... پرداخته. (درۀ نادره چ شهیدی ص 242)
لغت نامه دهخدا
تخمیل
باطل و بیهوده
تصویری از تخمیل
تصویر تخمیل
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تخمیس
تصویر تخمیس
شعر مخمس سرودن، پنج گوشه کردن، پنج تایی کردن، پنج قسمت کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تخلیل
تصویر تخلیل
فروکردن انگشتان در میان موهای ریش، برای رسیدن آب به موها، داخل کردن انگشتان دو دست در میان هم هنگام وضو گرفتن، خلال کردن دندان، چیزی از لای دندان درآوردن، ترش شدن و فاسد شدن آب انگور یا سرکه شدن آن، سرکه ساختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تخمیر
تصویر تخمیر
خمیر کردن، سرشتن، مایه زدن به خمیر، رسیدن شراب، در علم شیمی فعل و انفعال شیمیایی که در آن باسیل ها و باکتری ها مواد قندی را به الکل و انیدریدکربنیک تبدیل می کنند. در اثر تخمیر ترکیب شیمیایی ماده و طعم و بو و شکل آن تغییر می یابد
تخمیر شیری: در علم شیمی تخمیری که ترش شدن شیر در اثر تولید اسید لکتیک از لاکتوز شیر صورت می گیرد
تخمیر الکلی: در علم شیمی تخمیری که از تولید الکل و گازکربنیک از قندهای ساده مانند گلوکز صورت می گیرد
تخمیر سرکه ای: در علم شیمی تخمیری که از تبدیل الکل اتیلیک به سرکه به واسطۀ تاثیر باکتری مخصوص صورت می گیرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تحمیل
تصویر تحمیل
کاری به زور بر عهدۀ کسی گذاشتن، پیغام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تخجیل
تصویر تخجیل
خجل کردن، شرمگین کردن، شرمنده ساختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تجمیل
تصویر تجمیل
زیبا ساختن، زینت دادن، نیکو کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تکمیل
تصویر تکمیل
کامل کردن، تمام کردن، نیکو کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تامیل
تصویر تامیل
امیدوار ساختن، آرزومند کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تجمیل
تصویر تجمیل
زینت کردن، نیکو کردن
فرهنگ لغت هوشیار
ببوسیدن، امید داشتن امید داشتن، آرزومند کردن به امید افکندن آرزو دادن آرزومند کردن بامید افکندن بیوسیدن،جمع تامیلات
فرهنگ لغت هوشیار
به فرجام رساندن، رسا گرداندن هرویسپاندن بساختن رسانیدن رسا کردن تمام کردن، نیکو کردن، رسیدگی رسایی کمال، جمع تکمیلات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعمیل
تصویر تعمیل
کار فرمایی، کار گماری، مزد کار دادن، کارگردانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسمیل
تصویر تسمیل
نرم زبانی، لایروبی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزمیل
تصویر تزمیل
چیزیرا پنهان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخصیل
تصویر تخصیل
از هم دریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخجیل
تصویر تخجیل
شرمنده کردن شرمسار کردن شرمنده کردن، شرمگین بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخلیل
تصویر تخلیل
خلال شدن، سرکه شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحمیل
تصویر تحمیل
بار برنهادن، برآوردن نیاز خویشتن از کسی خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخایل
تصویر تخایل
تکبر نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخذیل
تصویر تخذیل
خوار گرداندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخییل
تصویر تخییل
تهمت بکسی متوجه ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخمین
تصویر تخمین
بگمان سخن گفتن، به گمان و قیاس سخن گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخمیس
تصویر تخمیس
پنج گوشه گردانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخمیر
تصویر تخمیر
پوشانیدن چیزی، مخمر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تأمیل
تصویر تأمیل
((تَ))
امیدوار ساختن، آرزومند کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تخلیل
تصویر تخلیل
((تَ))
خلال کردن دندان، داخل هم کردن انگشتان دست هنگام وضو گرفتن برای رسیدن آب لای انگشتان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تخجیل
تصویر تخجیل
((تَ))
شرمنده کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تحمیل
تصویر تحمیل
((تَ))
بار کردن، کاری را به زور به عهده کسی گذاشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تخییل
تصویر تخییل
((تَ))
به خیال افکندن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تکمیل
تصویر تکمیل
به پایان رساندن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تخمیر
تصویر تخمیر
مایه زنی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تخمین
تصویر تخمین
برآورد
فرهنگ واژه فارسی سره