- تخلیل
- خلال شدن، سرکه شدن
معنی تخلیل - جستجوی لغت در جدول جو
- تخلیل
- فروکردن انگشتان در میان موهای ریش، برای رسیدن آب به موها، داخل کردن انگشتان دو دست در میان هم هنگام وضو گرفتن، خلال کردن دندان، چیزی از لای دندان درآوردن، ترش شدن و فاسد شدن آب انگور یا سرکه شدن آن، سرکه ساختن
- تخلیل ((تَ))
- خلال کردن دندان، داخل هم کردن انگشتان دست هنگام وضو گرفتن برای رسیدن آب لای انگشتان
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تهی سازی، تهی کردن
گوارش، موشکافی، کاوش، کندوکاو، ریشه یابی، واکاوی
شرمنده کردن شرمسار کردن شرمنده کردن، شرمگین بودن
تکبر نمودن
هضم کردن، خرج شدن
جاویدان کردن
جدا شدن اجزاء و ذرات چیزی از هم
از هم دریدن
خوار گرداندن
تهمت بکسی متوجه ساختن
باطل و بیهوده
بیرون کردن، تهی کردن بر تهیدن، وا گذاشتن، بیرون بردن، درون زدایی تهی کردن خالی کردن، رها کردن یله کردن وا گذاشتن، خالی کردن قوای نظامی ناحیه یا شهری را، خالی تهی، تهذیب باطن از اخلاق ناپسند اعراض از آنچه انسان را از خدا باز میدارد. یا تخلیه شکم. کار کردن شکم و خالی شدن آن. یا تخلیه هوا. خالی کردن محیطی را از هوای. یا تلمبه تخلیه هوا. وسیله ای که در آزمایشگاهها و در صنعت برای خالی کردن هوای دستگاهی یا محفظه ای بکار رود. یا تخلیه ید. دست متصرف را از ملک یا خانه کوتاه کردن خلع ید
برگزیدن
خوشبو ساختن
کسی یا چیزی بعد از خود باقی گذاشتن
جدا کردن
آمیخته کردن، آمیختن
ویژه گردانیدن، رها کردن
خوار کردن، رام کردن
سایه افکندن سایه داری -1 سایه افکندندر سایه قرار دادن، سایبان ساختن
بانگیدن لگام
بی اراده گردانیدن
اندک کردن، اندک گردانیدن، کم قرار دادن چیزی
علت و سبب امری را بیان کردن
منسوب به خیانت کردن کسیرا، در زیر لباس پوشیدن
رخنه کردن
دگرگون ساختن
تاجگذاری تاج نهادن، درخشاندن، بد دل کردن
لا الله الا الله گفتن
گوش تیز کردن
فرا گرفتن، بپوشاندن چیزی و فراز گرفتن، بزرگ کردن، احترام گذاشتن