جدول جو
جدول جو

معنی تخلل - جستجوی لغت در جدول جو

تخلل
در میان قوم شدن، درآمدن در میان مردم، در چیزی نفوذ کردن و رخنه پیدا کردن، چیزی از لای دندان درآوردن، خلال کردن دندان
تصویری از تخلل
تصویر تخلل
فرهنگ فارسی عمید
تخلل
(اِ)
به میان گروهی در شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). درآمدن در میان کسان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (المنجد). در میان قوم شدن. (آنندراج). درآمدن در میان کسان یا در خلال خانه های آنان. (از اقرب الموارد) ، درآمدن در حوالی قوم، سپری شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). سپری شدن چیزی. (آنندراج) ، به یکی از جای مخصوص باریدن باران. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). باران به یک جایی مخصوص باریدن. (آنندراج). باریدن باران در جایی مخصوص، نه همه جا. (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، جستن رطب را در میان شاخه ها. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تخلل الرطب ، طلبه خلال السعف بعد انقضاءالصرام. (اقرب الموارد) ، سوراخ نافذ کردن در چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نفوذ کردن چیزی در چیزی: تخلل الشی ٔ فیه، نفذ. (اقرب الموارد) (المنجد) ، زدن کسی را پیاپی به نیزه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد) ، خلال کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). خلال کردن در دندان. (منتهی الارب). خلال کردن دندان. (آنندراج) (ناظم الاطباء). پاک کردن آنچه در میان دندانها است. (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، انگشتان در میان یکدیگر آوردن در وضو. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تخلل
درآمدن در میان مردم
تصویری از تخلل
تصویر تخلل
فرهنگ لغت هوشیار
تخلل
((تَ خَ لُّ))
به میان مردم رفتن، در چیزی رخنه کردن، خلال کردن دندان
تصویری از تخلل
تصویر تخلل
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تخلی
تصویر تخلی
خالی کردن شکم از مدفوع یا ادرار
در تصوف اعراض از آنچه بنده را از عبادت باز دارد، عزلت و گوشه نشینی برای عبادت، تنها شدن، در خلوت شدن، خلوت گزیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تحلل
تصویر تحلل
بحلی خواستن، طلب حلالیت کردن، کفاره دادن برای سوگند و رها شدن از قید سوگند با دادن کفاره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تخلخل
تصویر تخلخل
جدا شدن اجزا و ذرات چیزی از هم، در علم فیزیک فاصله های خالی از ماده که میان ذرات یک جسم وجود دارد
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ خَلْ لِ)
آن که خلال کند در دندان بعد طعام خوردن. (آنندراج) کسی که پس از خوردن، خلال در دندان کند. (ناظم الاطباء) ، خلل انداز. (آنندراج) (غیاث). و رجوع به تخلل شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تهلل
تصویر تهلل
درخشان شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تملل
تصویر تملل
جز ملت شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعلل
تصویر تعلل
بهانه آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخزل
تصویر تخزل
گرانبار گرایی سست روی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزلل
تصویر تزلل
لغزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تظلل
تصویر تظلل
سایه گرفتن سایه یابی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تدلل
تصویر تدلل
ناز کردن، گستاخی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تذلل
تصویر تذلل
اظهار خواری و فروتنی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخلیل
تصویر تخلیل
خلال شدن، سرکه شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخول
تصویر تخول
تیمار داشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخیل
تصویر تخیل
خیال بستن، در خیال آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تضلل
تصویر تضلل
باطل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخشل
تصویر تخشل
سر به زیری، خوار گشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخلج
تصویر تخلج
جنبیدن و لرزیدن، اضطراب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخلس
تصویر تخلس
اختلاس، ربودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخلص
تصویر تخلص
رهایی یافتن، انتقال از این بدان، جدا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخلع
تصویر تخلع
می بارگی می زدگی، فراخ رفتن گشاد راه رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخلف
تصویر تخلف
باز ایستادن، تاخر، باز پس ماندن، خلاف کردن در وعده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخلق
تصویر تخلق
دروغ گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخله
تصویر تخله
تراشه، عصا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخلی
تصویر تخلی
خالی شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحلل
تصویر تحلل
حلال بودی خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخال
تصویر تخال
با هم دوستی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخلخل
تصویر تخلخل
جدا شدن اجزاء و ذرات چیزی از هم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متخلل
تصویر متخلل
((مُ تَ خَ لِ))
دارای سوراخ ها، فضاهای خالی و حفره ها، سوراخ سوراخ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تخلف
تصویر تخلف
سرپیچی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تخیل
تصویر تخیل
انگارش، پندار، پنداشت
فرهنگ واژه فارسی سره