جدول جو
جدول جو

معنی تخلف - جستجوی لغت در جدول جو

تخلف
خلاف کردن، خلاف وعده کردن، خلاف گفته یا پیمان خود عمل کردن، عقب ماندن، واپس ماندن
تصویری از تخلف
تصویر تخلف
فرهنگ فارسی عمید
تخلف
(اَ)
واپس ایستادن. (زوزنی) (از تاج المصادر بیهقی). بازایستادن. (زوزنی). سپس ماندن از چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). درعقب ماندگی و درنگی و توقف. (ناظم الاطباء). تأخر. (اقرب الموارد) (المنجد). بازپس ایستادن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). سپس ماندن ازکسی و واپس ایستادن. (آنندراج) ، خلف وخلاف وعده و عهد و پیمان کردن. (از ناظم الاطباء). خلاف کردن در وعده. (غیاث اللغات) : و گرد تخلف و تقاعد برآمد. (کلیله و دمنه) ، واگذاشتن قوم را و گذشتن از آنان. (ذیل اقرب الموارد).
- تخلف علت از معلول محال است، قاعده فلسفی است که گوید معلول همیشه متلازم با علت است. (امثال و حکم دهخدا ج 1 ص 542)
لغت نامه دهخدا
تخلف
باز ایستادن، تاخر، باز پس ماندن، خلاف کردن در وعده
تصویری از تخلف
تصویر تخلف
فرهنگ لغت هوشیار
تخلف
((تَ خَ لُّ))
خلاف کردن، خلاف وعده کردن
تصویری از تخلف
تصویر تخلف
فرهنگ فارسی معین
تخلف
سپس ماندن، واپس کشیدن، بازماندن، دنبال افتادن
تصویری از تخلف
تصویر تخلف
فرهنگ فارسی معین
تخلف
سرپیچی
تصویری از تخلف
تصویر تخلف
فرهنگ واژه فارسی سره
تخلف
تجاوز، تخطی، تمرد، اشتباه، خلاف، رویگردانی، سرپیچی، قصور، سرپیچی کردن، خلاف جستن، پیمان شکنی، خلف وعده، نقض عهد، خلاف کار
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تخلف
انتهاكٌ
تصویری از تخلف
تصویر تخلف
دیکشنری فارسی به عربی
تخلف
Infraction
تصویری از تخلف
تصویر تخلف
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تخلف
infraction
تصویری از تخلف
تصویر تخلف
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تخلف
infrazione
تصویری از تخلف
تصویر تخلف
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تخلف
تخلف
تصویری از تخلف
تصویر تخلف
دیکشنری فارسی به اردو
تخلف
нарушение
تصویری از تخلف
تصویر تخلف
دیکشنری فارسی به روسی
تخلف
Verstoß
تصویری از تخلف
تصویر تخلف
دیکشنری فارسی به آلمانی
تخلف
порушення
تصویری از تخلف
تصویر تخلف
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تخلف
naruszenie
تصویری از تخلف
تصویر تخلف
دیکشنری فارسی به لهستانی
تخلف
违法
تصویری از تخلف
تصویر تخلف
دیکشنری فارسی به چینی
تخلف
تخلّف
دیکشنری اردو به فارسی
تخلف
ukiukaji
تصویری از تخلف
تصویر تخلف
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تخلف
লঙ্ঘন
تصویری از تخلف
تصویر تخلف
دیکشنری فارسی به بنگالی
تخلف
infracción
تصویری از تخلف
تصویر تخلف
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تخلف
ihlal
تصویری از تخلف
تصویر تخلف
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تخلف
위반
تصویری از تخلف
تصویر تخلف
دیکشنری فارسی به کره ای
تخلف
侵害
تصویری از تخلف
تصویر تخلف
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تخلف
עבירה
تصویری از تخلف
تصویر تخلف
دیکشنری فارسی به عبری
تخلف
उल्लंघन
تصویری از تخلف
تصویر تخلف
دیکشنری فارسی به هندی
تخلف
infração
تصویری از تخلف
تصویر تخلف
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تخلف
การละเมิด
تصویری از تخلف
تصویر تخلف
دیکشنری فارسی به تایلندی
تخلف
overtreding
تصویری از تخلف
تصویر تخلف
دیکشنری فارسی به هلندی
تخلف
pelanggaran
تصویری از تخلف
تصویر تخلف
دیکشنری فارسی به اندونزیایی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متخلف
تصویر متخلف
خلاف کننده، لغزش کار، کسی که در عقب مانده است، واپس مانده
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ خَلْ لِ)
سپس مانده. (آنندراج). پس مانده و عقب مانده. (ناظم الاطباء) ، عهدشکننده، مقابل و مخالف. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، خلاف کننده. خلاف کار. و رجوع به تخلف شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از متخلف
تصویر متخلف
عهد شکننده، خلاف کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متخلف
تصویر متخلف
((مُ تَ خَ لِّ))
خلاف کننده
فرهنگ فارسی معین
صفت تخلف کننده، خلاف کننده، لغزشکار، خاطی، خلافکار، قانون شکن، متخاطی
متضاد: درستکار
فرهنگ واژه مترادف متضاد