واپس ایستادن. (زوزنی) (از تاج المصادر بیهقی). بازایستادن. (زوزنی). سپس ماندن از چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). درعقب ماندگی و درنگی و توقف. (ناظم الاطباء). تأخر. (اقرب الموارد) (المنجد). بازپس ایستادن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). سپس ماندن ازکسی و واپس ایستادن. (آنندراج) ، خلف وخلاف وعده و عهد و پیمان کردن. (از ناظم الاطباء). خلاف کردن در وعده. (غیاث اللغات) : و گرد تخلف و تقاعد برآمد. (کلیله و دمنه) ، واگذاشتن قوم را و گذشتن از آنان. (ذیل اقرب الموارد). - تخلف علت از معلول محال است، قاعده فلسفی است که گوید معلول همیشه متلازم با علت است. (امثال و حکم دهخدا ج 1 ص 542)
واپس ایستادن. (زوزنی) (از تاج المصادر بیهقی). بازایستادن. (زوزنی). سپس ماندن از چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). درعقب ماندگی و درنگی و توقف. (ناظم الاطباء). تأخر. (اقرب الموارد) (المنجد). بازپس ایستادن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). سپس ماندن ازکسی و واپس ایستادن. (آنندراج) ، خلف وخلاف وعده و عهد و پیمان کردن. (از ناظم الاطباء). خلاف کردن در وعده. (غیاث اللغات) : و گرد تخلف و تقاعد برآمد. (کلیله و دمنه) ، واگذاشتن قوم را و گذشتن از آنان. (ذیل اقرب الموارد). - تخلف علت از معلول محال است، قاعده فلسفی است که گوید معلول همیشه متلازم با علت است. (امثال و حکم دهخدا ج 1 ص 542)
سپس مانده. (آنندراج). پس مانده و عقب مانده. (ناظم الاطباء) ، عهدشکننده، مقابل و مخالف. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، خلاف کننده. خلاف کار. و رجوع به تخلف شود
سپس مانده. (آنندراج). پس مانده و عقب مانده. (ناظم الاطباء) ، عهدشکننده، مقابل و مخالف. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، خلاف کننده. خلاف کار. و رجوع به تخلف شود