جدول جو
جدول جو

معنی تخفیش - جستجوی لغت در جدول جو

تخفیش
(اَ حَ)
ویران کردن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). ویران کردن بناء را. (اقرب الموارد) (المنجد) ، بر زمین افکندن کسی را و پاسپر کردن او، ضعیف شدن بدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (اقرب الموارد) (المنجد) ، چسبیدن به زمین. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد)
لغت نامه دهخدا
تخفیش
ویران کردن، بر زمین افکندن، پاسپر کردن، ناتوانیدن
تصویری از تخفیش
تصویر تخفیش
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تخدیش
تصویر تخدیش
خدشه دار کردن، خراشیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تخفی
تصویر تخفی
پوشیده گردیدن، پنهان شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تخفیف
تصویر تخفیف
سبک کردن، کاستن، در دستور زبان علوم ادبی مختصر ساختن کلمه با کم کردن یکی از حروف یا حذف تشدید برای سهولت تلفظ یا ضرورت شعر، مثل «گاه» و «گه»، «کلاه» و «کله»، «اگر» و «ار»
فرهنگ فارسی عمید
(تَ بَخْ خُ)
لاف زدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ادعای باطل کردن چیزی را. (از اقرب الموارد) ، برگردیدن از چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). روی گرداندن از چیزی به سبب عجز و ضعف. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
مبالغۀ خدش. (زوزنی) (اقرب الموارد). خراشیدن چیزی را و تشدید آن (به باب تفعیل رفتن) بخاطر مبالغه است. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج)، وقع فی الارض تخدیش، اندکی باران به زمین افتاد. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
نهان و پوشیده گردیدن چیزی. (ناظم الاطباء). پوشیده شدن، به تکلف پوشیده و پنهان شدن. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَدْ)
واخیدن پشم و پنبه. (زوزنی). واخیدن پنبه و پشم و موی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، به انگشتان پراکندن چیزی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به تنفش شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
زینهار دادن. (تاج المصادر بیهقی). بدرقه و نگاهبان شدن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). در زینهار قرار دادن کسی را و در ایمنی گذاشتن او را و حمایت کردن از وی. (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، تسویر. (اقرب الموارد) (المنجد) ، شرم زده کردن. (تاج المصادر بیهقی). رجوع به تخفر شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
اندک یا بسیار آب ریختن در شراب. (منتهی الارب). آب ریختن در شراب. (آنندراج) (ناظم الاطباء). خفّس من الماء و اخفس ، اقل او اکثر من شربه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
آهسته گفتن سخن. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) : خفّض القول یا فلان، آهسته بگو ای فلان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، آسان و سبک کردن کار را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). سبک کردن. (المنجد). فروگذاشتن و آسان کردن. (آنندراج) : خفّض عنک، ای هوّن علیک. (اقرب الموارد). تخفیض چیزی، آسان گردانیدن آن. نرم گردانیدن. (المنجد) ، کشیدن سر شتر را بسوی زمین برای سوار شدن بر آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
سبک کردن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار) (زوزنی) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد). با لفظ دادن و کردن مستعمل است. (از آنندراج). سبکی و سبک کردگی. ملایمت و تسکین و کمی و کم کردگی و کاستگی. (ناظم الاطباء). آسان گرفتن. فی الحدیث: خفّفواالخرص ، ای لاتستقصوا علیهم فیه. (اقرب الموارد). گفتند (حصیری و پسرش) فرمانبرداریم بهرچه فرماید (خواجه احمد) اما مهلتی و تخفیفی ارزانی دارد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 160). و رعایا را به عدل و تخفیف مخصوص دارم و اگر بخلاف این روم از پادشاهی و ملک بیزار شوم. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 76). در دامن امن و فراغت اعتیاد و عادت گرفته اند و با تخفیف و ترخیه الف یافته. (سندبادنامه ص 40)، اختصار کلمه برای سهولت تلفظ و برداشتن تنوین و تشدید از آن. (ناظم الاطباء). تخفیف حرف، خلاف تشدید آن. (اقرب الموارد) (المنجد). ضد تشدید است. و ان مخففه و نون مخففه نیزاز این ماده است. و گاه اطلاق میشود بر ساکن ساختن حرف. چنانچه در فتح الباری گفته. (از کشاف اصطلاحات الفنون)، تخفیف همزه در نزد صرفیان اطلاق میشود بر تغییر همزه بقلب یا حذف یا اسکان. و همزۀ مخففه را همزۀ بین بین نامیده اند. (از کشاف اصطلاحات الفنون)، تخفیف جامه، نازک گردانیدن آن. (المنجد)، (اصطلاح علم استیفاء) آنچه وضع کنند بر استمرار. (نفایس الفنون قسم اول ص 105).
- تخفیف تصدیع، کاستن دردسر و مزاحمت.
- تخفیف دردسر، رفع زحمت وکاستن رنج و سختی.
- تخفیف زحمت کردن، کاستن رنج و سختی. رفع زحمت کردن:
خاک کویت برنتابد زحمت ما بیش ازین
لطفها کردی بتا تخفیف زحمت میکنم.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(اِ)
اخفاء. پوشیدن و پنهان کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ مِ)
کم و اندک کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (المنجد) (اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بمعنی خمش است یعنی خراشیدن صورت و یا خراشیدن سایر جاهای بدن. رجوع به لسان العرب و خمش شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
ترفیش ریش، شانه کردن آن را و راست نمودن، چنانکه به بیل ماند. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
برآمدن سر خوشۀ زراعت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، خراشیدن چیزی را، بسوی خود کشیدن شاخۀ درخت را با عصای سرکج. (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اِکْ)
پیوسته بودن در خانه کوچک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تخفیف
تصویر تخفیف
سبک کردن، ملایمت و تسکین، کمی و کاستی، مختصر نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخفی
تصویر تخفی
پنهان داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخفیض
تصویر تخفیض
فرو گذاشت فرو گذاشتن، آسان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخفیس
تصویر تخفیس
آبکی کردن آب افزودن به می
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخفیر
تصویر تخفیر
شرمسار کردن، بدرهه رفتن، نگهبان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخریش
تصویر تخریش
خوشه بر آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخدیش
تصویر تخدیش
دست خورد گی خراشیدن خدشه دار ساختن خراب کردن، خدشه، جمع تخدیشات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترفیش
تصویر ترفیش
شانه زدن ریش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخفیف
تصویر تخفیف
((تَ))
سبک کردن، کم کردن قیمت چیزی، مختصر کردن کلمه با ساکن کردن، حذف تشدید یا کم کردن یکی از حروف، برای سهولت تلفظ یا ضرورت شعری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تخدیش
تصویر تخدیش
((تَ))
خدشه دار ساختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تخفی
تصویر تخفی
((تَ خَ فّ))
نهان گردیدن، پوشیده گردیدن، پوشیدگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تخفیف
تصویر تخفیف
کاهش
فرهنگ واژه فارسی سره
تقلیل، تنزل، کاهش، آرام سازی، آرامش، تسکین، حذف، کاستن، سبک کردن، سبک گردانیدن
متضاد: تشدید
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تعدیل، کاهش
دیکشنری اردو به فارسی