جدول جو
جدول جو

معنی تخضد - جستجوی لغت در جدول جو

تخضد(اِ تِ)
خمیده گردیدن چوب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). شکسته شدن چوب. (اقرب الموارد) (المنجد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تخضع
تصویر تخضع
زاری کردن، اظهار فروتنی کردن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
مبالغۀ خضد. (زوزنی). بریدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد)
لغت نامه دهخدا
(خَ ضَ)
باریکی میوه ها و غنچگی آنها، دردی مر اعضا را کمتر از شکستگی، آنچه از چوب تر خشوده باشند و یا از درخت شکسته باشد. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) ، ضعف و سستی در گیاه. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد) ، یک نوع گیاهی است. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد) (از مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(خَ ضِ)
درمانده از ایستادن. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مِ ضَ)
سخت خورنده به شتاب. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
اختضاب. رنگ کردن با حنا و مانند آن. (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اَتْ تَ بَ)
لنگ گردیدن گوسپند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
فروتنی کردن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار) (آنندراج). فروتنی نمودن. (زوزنی). بر خود بستن فروتنی را. (ناظم الاطباء). به تکلف فروتنی نمودن. (اقرب الموارد) (المنجد) ، زاری نمودن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
دوتا شدن شاخۀ درخت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَخَضْ ضِ)
خمنده و دوتاه. (منتهی الارب). خمیده و دوتا شده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تخضد شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
تخدد لحم، تخدیدآن. (منتهی الارب). لاغر شدن و کم گردیدن گوشت کسی. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). انجوغ گرفتن و لاغرشدن. (منتهی الارب). در هم کشیده شدن و لاغر شدن اندام. (آنندراج). درکشیدگی و ترنجیدگی گوشت. (اقرب الموارد) (المنجد). متشنج شدن و لاغر شدن. (ناظم الاطباء) ، فروهشته شدن گوشت کسی از لاغری، پراکنده شدن قوم. (اقرب الموارد) (المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
خریده گشتن زن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (المنجد). شرمنده گشتن و ساکت شدن از ترس و پست آواز گشتن. (ناظم الاطباء). رجوع به خرید و خریده شود
لغت نامه دهخدا
(اَ ضَ)
دوتاه شونده. خمنده
لغت نامه دهخدا
(تَ)
شکستن چوب اعم از آنکه خشک باشد یا تر، بنوعی که از هم جدا نگردد. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد) ، خمانیدن شتر و دوتا کردن گردن شتر دیگر را. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). منه: خضد البعیر عنق آخر. (منتهی الارب) ، خشودن درخت را و بریدن آنرا. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد). منه: خضد الشجر، سخت خوردن. نیک خوردن، بریدن و خائیدن چیز تری را چون خیار و گزر و مانند آن. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد) ، پیراستن خیار. (تاج المصادر بیهقی) ، کروچ کروچ خوردن. خرپ خرپ خوردن. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تخضع
تصویر تخضع
زاری کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خضد
تصویر خضد
میوه پلاسیده درمانده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخدد
تصویر تخدد
ترنجیدن پوست، تکیدن لاغر اندامی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخضد
تصویر اخضد
دوتاشونده، خمنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخضع
تصویر تخضع
((تَ خَ ضُّ))
فروتنی کردن
فرهنگ فارسی معین