جدول جو
جدول جو

معنی تخضج - جستجوی لغت در جدول جو

تخضج
(اَتْ تَ بَ)
لنگ گردیدن گوسپند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تخضع
تصویر تخضع
زاری کردن، اظهار فروتنی کردن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
جنبیدن و لرزیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). اضطراب و تحرک. (اقرب الموارد) (المنجد) ، تفکک و پیچ پیچان راه رفتن مفلوج. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). پیچ پیچان راه رفتن مفلوج چنانکه به چپ و گاهی براست کشیده شود. (اقرب الموارد). تمایل. (المنجد)
لغت نامه دهخدا
(تَءْ)
تر بودن بن موها از خوی و عرق. (ناظم الاطباء). خوی کردن بن موی بقدر که روان نگردد. (از اقرب الموارد) ، پر شدن بدن از وسومت. (ناظم الاطباء). نیک بهم رسانیدن اندام پیه را چنانکه عروق لحم در مداخل شحم، بین مضابع کفته گردد، لاغر و کم گوشت شدن اندام ناقه. (از اقرب الموارد) ، منبسط شدن. (ناظم الاطباء). گشاده و فراخ شدن چیزی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
اختضاب. رنگ کردن با حنا و مانند آن. (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
خمیده گردیدن چوب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). شکسته شدن چوب. (اقرب الموارد) (المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
فروتنی کردن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار) (آنندراج). فروتنی نمودن. (زوزنی). بر خود بستن فروتنی را. (ناظم الاطباء). به تکلف فروتنی نمودن. (اقرب الموارد) (المنجد) ، زاری نمودن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
میل کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ تَ)
معرب تخته. (منتهی الارب). مأخوذ ازتختۀ فارسی و بمعنی آن. (ناظم الاطباء). معرب تختۀفارسی. (دزی ج 1 ص 142) (قطر المحیط). ج، تخاتج. (منتهی الارب) (دزی) (ناظم الاطباء). رجوع به تخته شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
به علم رسیدن. (تاج المصادر بیهقی). به علم رسیدن و ادب یافتن. (آنندراج). فرا راه افتادن در علم و ادب و برساخته شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تدرب در علم و تعلم آن. (اقرب الموارد) (المنجد) : تخرج علیه فی الفقه خلق کثیر. (اقرب الموارد). رجوع به تخریج شود
لغت نامه دهخدا
صاحب منتهی الارب در شرح ’ازبئرار’ آرد: برخاستن موی بر اندام و تخج برآوردن سگ. و این ترجمه عبارت ذیل است: ازبأرّ الکلب ازبئراراً، تنفش حتی ظهرت اصول من وبر شعره. و این کلمه در جایی یافت نشد، ولی چون صاحب منتهی الارب، چنانکه در همه جا دیده میشود، لغت های مترجم قدیمی را در دست داشته که در دست ما نیست، ظاهراً چیزی شبیه به این کلمه وجود دارد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). و رجوع به ازبئرار شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تخلج
تصویر تخلج
جنبیدن و لرزیدن، اضطراب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخرج
تصویر تخرج
ادب یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخضع
تصویر تخضع
زاری کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخفج
تصویر تخفج
میل کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخضع
تصویر تخضع
((تَ خَ ضُّ))
فروتنی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تخلج
تصویر تخلج
((تَ خَ لُّ))
جنبیدن، لرزیدن
فرهنگ فارسی معین