منحوت از خر فارسی بمعنی حمار. بمزاح یا بقصد، خود را به نادانی (خری) زدن. خری نمودن. خویشتن را خر و نادان نمودن. وانمودن که نادان است و نباشد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
منحوت از خر فارسی بمعنی حمار. بمزاح یا بقصد، خود را به نادانی (خری) زدن. خری نمودن. خویشتن را خر و نادان نمودن. وانمودن که نادان است و نباشد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
شهری است به مغرب. (منتهی الارب). بلادی است منسوب به قبیلۀ سودان در اقصای جنوب مغرب و مردم آنجا شباهت فراوانی به زنگیها دارند. (از معجم البلدان). رجوع به قاموس الاعلام ترکی و نقود العربیه ص 115 شود
شهری است به مغرب. (منتهی الارب). بلادی است منسوب به قبیلۀ سودان در اقصای جنوب مغرب و مردم آنجا شباهت فراوانی به زنگیها دارند. (از معجم البلدان). رجوع به قاموس الاعلام ترکی و نقود العربیه ص 115 شود
بریده شدن و بریدن چیزی را. (منتهی الارب) (آنندراج). لازم است و متعدی. (آنندراج)، دور افتادن از شهر خویش، بیرون افتادن استخوان. (منتهی الارب) (آنندراج)، ساقط شدن دست. (منتهی الارب)، فربه و با گوشت شدن. (آنندراج). به همه معانی. رجوع به تر (ت ر ر) شود
بریده شدن و بریدن چیزی را. (منتهی الارب) (آنندراج). لازم است و متعدی. (آنندراج)، دور افتادن از شهر خویش، بیرون افتادن استخوان. (منتهی الارب) (آنندراج)، ساقط شدن دست. (منتهی الارب)، فربه و با گوشت شدن. (آنندراج). به همه معانی. رجوع به تر (ت َ ر ر) شود
مأخوذ از فرانسه و بمعنی قتل سیاسی بوسیلۀ اسلحه در فارسی متداول شده است. تازیان معاصر اهراق را بجای ترور بکار برند و این کلمه در فرانسه بمعنی وحشت و خوف آمده و حکومت ترور هم اصول حکومت انقلابی است که پس از سقوط ژیروندنها (از 31 مه 1793 تا 1794 میلادی) در فرانسه مستقر گردید و اعدامهای سیاسی فراوانی را متضمن بود. رجوع به تروریست شود
مأخوذ از فرانسه و بمعنی قتل سیاسی بوسیلۀ اسلحه در فارسی متداول شده است. تازیان معاصر اِهراق را بجای ترور بکار برند و این کلمه در فرانسه بمعنی وحشت و خوف آمده و حکومت ترور هم اصول حکومت انقلابی است که پس از سقوط ژیروندنها (از 31 مه 1793 تا 1794 میلادی) در فرانسه مستقر گردید و اعدامهای سیاسی فراوانی را متضمن بود. رجوع به تروریست شود
افتادن، از بالا بپایین افتادن، شکافتن چیزی، هجوم آوردن بر کسی از جایی که معلوم نباشد، مردن، آواز کردن گربه و ببر و پلنگ. (منتهی الارب) (از لسان العرب) (از تاج العروس). خرخر کردن، آواز کردن در خواب. (از آنندراج). خرخر کردن. آواز کردن، آن آوازی که از خیشوم بوقت خواب برآید، بانگ کردن آب. (تاج المصادر بیهقی)
افتادن، از بالا بپایین افتادن، شکافتن چیزی، هجوم آوردن بر کسی از جایی که معلوم نباشد، مردن، آواز کردن گربه و ببر و پلنگ. (منتهی الارب) (از لسان العرب) (از تاج العروس). خرخر کردن، آواز کردن در خواب. (از آنندراج). خرخر کردن. آواز کردن، آن آوازی که از خیشوم بوقت خواب برآید، بانگ کردن آب. (تاج المصادر بیهقی)
هراس، هراس افکندن، ایجاد وحشت کردن، کشتن ناگهانی یک فرد بدون آن که فرد مورد نظر فرصتی برای دفاع یا مقابله داشته باشد، شخصیت با دروغ و جوسازی شخصیت اجتماعی کسی را زیر سوال بردن و وجهه اجتماعی او را مخدوش کردن
هراس، هراس افکندن، ایجاد وحشت کردن، کشتن ناگهانی یک فرد بدون آن که فرد مورد نظر فرصتی برای دفاع یا مقابله داشته باشد، شخصیت با دروغ و جوسازی شخصیت اجتماعی کسی را زیر سوال بردن و وجهه اجتماعی او را مخدوش کردن