بترسیدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). ترسیدن بر وی چیزی را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از المنجد). ترسیدن. (آنندراج) : او یأخذهم علی تخوف فان ربکم لرؤف رحیم. (قرآن 47/16) ، کم کردن. (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). کم و اندک گردانیدن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تنقص چیزی. (اقرب الموارد) (المنجد). کم و اندک کردن. (آنندراج). تنقص و کمی. (ناظم الاطباء) ، تهضم حق. (المنجد). تخوف حقه ، تهضمه ایاه ، هو یأخذهم علی تخوف، ای یصابون فی اطراف قراهم بالشر حتی یأتی ذلک علیهم. (اقرب الموارد)
بترسیدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). ترسیدن بر وی چیزی را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از المنجد). ترسیدن. (آنندراج) : او یأخذهم علی تخوف فان رَبکم لرؤف رحیم. (قرآن 47/16) ، کم کردن. (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). کم و اندک گردانیدن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تنقص چیزی. (اقرب الموارد) (المنجد). کم و اندک کردن. (آنندراج). تنقص و کمی. (ناظم الاطباء) ، تهضم حق. (المنجد). تخوف حقه ُ، تهضمه ُ ایاه ُ، هو یأخذهم علی تخوف، ای یصابون فی اطراف قراهم بالشر حتی یأتی ذلک علیهم. (اقرب الموارد)
به سخن درپیوستن با هم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). باهمدیگر مشورت کردن و به سخن درپیوستن با هم. (آنندراج). تفاوض در حدیث. (قطر المحیط) (اقرب الموارد)
به سخن درپیوستن با هم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). باهمدیگر مشورت کردن و به سخن درپیوستن با هم. (آنندراج). تفاوض در حدیث. (قطر المحیط) (اقرب الموارد)
ضد تثاقل. (تاج الع__روس ج 6 ص 93) (اقرب الموارد) (قط-ر المحیط). و منه حدیث مجاهد و قد سأله حبیب بن ابی ثابت: انی اخاف ان یؤثر السجود جبهتی. فقال اذا سجدت فتخاف، ای ضعجبهتک علی الارض وضعاً خفیفاً. (تاج العروس ایضاً)
ضد تثاقل. (تاج الع__روس ج 6 ص 93) (اقرب الموارد) (قط-ر المحیط). و منه حدیث مجاهد و قد سأله حبیب بن ابی ثابت: انی اخاف ان یؤثر السجود جبهتی. فقال اذا سجدت فتخاف، ای ضعجبهتک علی الارض وضعاً خفیفاً. (تاج العروس ایضاً)
جمع واژۀ مخوف. (دهار). جاهای خوف. (غیاث). جای های ترسناک و هولناک. (ناظم الاطباء) : والحق راه آن دراز و بی پایان یافتم، سراسر مخاوف و مضایق، آنگاه نه راهبر معین و نه سالار پیدا. (کلیله و دمنه ایضاً ص 48). چه هر که بر قوت ذات و زور نفس اعتماد کند لاشک در مخاوف و مضایق افتد. (کلیله و دمنه ایضاً ص 300). از آن مخاوف و تنائف بیرون افتادند. (ترجمه تاریخ یمینی چ شعار ص 336). موسم تقاطر اقطار و تکاثر امطار بود و راهی دراز و مخاوف بسیار در پیش. (ترجمه تاریخ یمینی). عرصۀ عریض ممالک امن از جملۀ مخاوف و مهالک مضبوط و مرتب بر قانونی. (رشیدی)
جَمعِ واژۀ مخوف. (دهار). جاهای خوف. (غیاث). جای های ترسناک و هولناک. (ناظم الاطباء) : والحق راه آن دراز و بی پایان یافتم، سراسر مخاوف و مضایق، آنگاه نه راهبر معین و نه سالار پیدا. (کلیله و دمنه ایضاً ص 48). چه هر که بر قوت ذات و زور نفس اعتماد کند لاشک در مخاوف و مضایق افتد. (کلیله و دمنه ایضاً ص 300). از آن مخاوف و تنائف بیرون افتادند. (ترجمه تاریخ یمینی چ شعار ص 336). موسم تقاطر اقطار و تکاثر امطار بود و راهی دراز و مخاوف بسیار در پیش. (ترجمه تاریخ یمینی). عرصۀ عریض ممالک امن از جملۀ مخاوف و مهالک مضبوط و مرتب بر قانونی. (رشیدی)
بازی کردن کودکان ببازی مخصوص. (ناظم الاطباء). آمدن یکی از کودکان است بپایۀ دکان و گذاشتن دست خود بر تیزی آن و گستردن بدن خویش را و چرخیدن درهوا، تا بجای نخستین بازگردد و آن تمرینی است ورزشی. (از اقرب الموارد). ممارست کردن در پاره ای از حرکات بدنی برای تمرین اعضا و چابک گشتن. (از المنجد)
بازی کردن کودکان ببازی مخصوص. (ناظم الاطباء). آمدن یکی از کودکان است بپایۀ دکان و گذاشتن دست خود بر تیزی آن و گستردن بدن خویش را و چرخیدن درهوا، تا بجای نخستین بازگردد و آن تمرینی است ورزشی. (از اقرب الموارد). ممارست کردن در پاره ای از حرکات بدنی برای تمرین اعضا و چابک گشتن. (از المنجد)
بمعنی مخاوصه. (منتهی الارب). به دنبال چشم نگریستن. (آنندراج). چشم خوابانیده تیز نگریستن بسوی چیزی، چنانکه هنگام راست کردن تیر و دیدن در جرم آفتاب. (از قطر المحیط)
بمعنی مخاوصه. (منتهی الارب). به دنبال چشم نگریستن. (آنندراج). چشم خوابانیده تیز نگریستن بسوی چیزی، چنانکه هنگام راست کردن تیر و دیدن در جرم آفتاب. (از قطر المحیط)
یاقوت از قول امیر ابن ماکولا آرد: ابوعلی الحسن بن ابی طاهر عبدالاعلی بن احمد السعدی سعد بن مالک التخاوی، منسوب به قریۀ داروم غزه شام است. وی شاعری امی بود و من او را در محلتی از ریف مصر ملاقات کردم و سریعالخاطر... و مرتجل الشعر بود. (معجم البلدان). رجوع به تخاوه شود
یاقوت از قول امیر ابن ماکولا آرد: ابوعلی الحسن بن ابی طاهر عبدالاعلی بن احمد السعدی سعد بن مالک التخاوی، منسوب به قریۀ داروم غزه شام است. وی شاعری امی بود و من او را در محلتی از ریف مصر ملاقات کردم و سریعالخاطر... و مرتجل الشعر بود. (معجم البلدان). رجوع به تخاوه شود