جدول جو
جدول جو

معنی تخالط - جستجوی لغت در جدول جو

تخالط
با هم آمیختن، با یکدیگر آمیزش و معاشرت داشتن
تصویری از تخالط
تصویر تخالط
فرهنگ فارسی عمید
تخالط
(اِکْ)
آمیختن با هم به معاشرت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). اشتباک. (المنجد)
لغت نامه دهخدا
تخالط
با یکدیگر آمیزش و معاشرت داشتن
تصویری از تخالط
تصویر تخالط
فرهنگ لغت هوشیار
تخالط
((تَ لُ))
با یکدیگر معاشرت و آمیزش کردن
تصویری از تخالط
تصویر تخالط
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تخالف
تصویر تخالف
با هم خلاف کردن، با یکدیگر خلاف ورزیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مخالط
تصویر مخالط
آمیزنده، معاشر
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
با هم دوستی کردن. (منتهی الارب). تصادق. (اقرب الموارد) (قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
آمیزنده. رجوع به خلط شود، شیر بوی گرفته. (مهذب السماء)
لغت نامه دهخدا
(مُ لِ)
مشارک و شری’ و آمیزنده. (ناظم الاطباء) :
مخالط همه کس باش تا بخندی خوش
نه پای بند یکی کز غمش بگریی زار.
سعدی.
و رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
وسواس در دل آمدن. (غیاث اللغات). خلیدن چیزی در دل. (منتهی الارب). خلیدن: تخالج فی صدری، خلید در دل من. (ناظم الاطباء). شک کردن در چیزی. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) ، تجاذب شوق یا اندوه کسی را. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِکْ وِ)
از یکدیگر ربودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بایکدیگر ربودن. (شرح قاموس). تسالب. (تاج العروس ج 4ص 138) (صحاح جوهری) (لسان العرب) (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (المنجد) ، تخالس دو تن یکدیگر را، خواستن ایشان کشتن یا ربودن همدیگر را. (از تاج العروس ایضاً) (از اقرب الموارد) (از المنجد) :
فتخالسا نفسیهما بنوافذ
کنوافذالعبط التی لاترقع.
ابوذؤیب (از تاج العروس ایضاً)
لغت نامه دهخدا
(اِکْ)
با یکدیگر دوستی ویژه داشتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). یکدلی و خلوص دو تن با یکدیگر. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اَکْ کَ)
سوگند شکستن میان یکدیگر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (المنجد) ، یله و رها کردن زن و شوی یکدیگر را. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (المنجد). جدایی کردن زن و شوی از هم بر مالی. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). رجوع به خلع شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
با یکدیگر خلاف کردن. (زوزنی) (دهار) (ناظم الاطباء) (از آنندراج). مخالفت و دگرگونی. (غیاث اللغات). ضد توافق. (اقرب الموارد) (قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
با هم دوستی کردن. (آنندراج). صحیح تخال است. رجوع به تخال شود
لغت نامه دهخدا
(اِ فَ)
به شمشیر زدن یکدیگر را. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (ناظم الاطباء). با یکدیگر شمشیر زدن. (آنندراج). و هنگامی که سواره باشند این کلمه بکار نمی رود. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تخالج
تصویر تخالج
دودلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخالس
تصویر تخالس
از هم ربودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخالع
تصویر تخالع
جدا داری جدا گرداندن داراک زن و شوی از هم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخالف
تصویر تخالف
با یکدیگر خلاف ورزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خالط
تصویر خالط
آمیزنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخال
تصویر تخال
با هم دوستی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخالف
تصویر تخالف
((تَ لُ))
با همدیگر خلاف کردن
فرهنگ فارسی معین
تضاد، تناقض، خلاف، مخالفت، مخالفت ورزیدن
متضاد: توافق
فرهنگ واژه مترادف متضاد