جدول جو
جدول جو

معنی تخاشع - جستجوی لغت در جدول جو

تخاشع
فروتنی کردن، خود را فروتن وانمود ساختن
تصویری از تخاشع
تصویر تخاشع
فرهنگ فارسی عمید
تخاشع
(اِ)
تخشع. (قطر المحیط). فروتنی کردن. (دهار) (ناظم الاطباء). خود را فروتن نمایاندن. (از قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تخشع
تصویر تخشع
تضرع و لابه کردن، فروتنی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تخادع
تصویر تخادع
خود را فریب خورده وانمود کردن، یکدیگر را فریب دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خاشع
تصویر خاشع
فروتن، عابد
فرهنگ فارسی عمید
(اِ تِ)
فروتنی نمودن. (زوزنی) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تضرع. (اقرب الموارد) (از قاموس). تکلف خشوع. (اقرب الموارد). فروتنی و عجز کردن. (غیاث اللغات). تخشع و تخاشع، تکلف خشوع. (المنجد). تضرع کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تضرع. (المنجد) : فلاتحسبی انی تخشعت بعدکم. (اقرب الموارد) : پس بزبان تضرع و بیان تخشع گفت. (سندبادنامه ص 59). طریق کار جز زاری و تضرع و لابه و تخشع نمی دید. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 244)
لغت نامه دهخدا
(شِ)
یکی از شعرای فارسی زبان هند است که اصلش ایرانی ولی در کشمیر زندگی کرده است در تاریخ 1092 هجری قمری دیوانش مرتب شد و این بیت از اوست:
جلوۀ سرو تو دیدیم و زمین گیر شدیم
آن قدر محو تو گشتیم که تصویر شدیم.
(قاموس الاعلام ترکی ج 3)
لغت نامه دهخدا
(شِ)
جای دگرگونه شده و منزلی نمانده در وی و جائی که کسی در آنجارسیدن نتواند. (آنندراج) (منتهی الارب) (فرهنگ رشیدی) ، فروتن و رکوع کننده. (آنندراج) (منتهی الارب) (غیاث اللغه). ترسکار. (مهذب الاسماء). المتواضعﷲ بقلبه و جوارحه. (تعریفات جرجانی). ج، خشّاع و خشّع، خاشعون. خاشعین. ذلیل. عجز و لابه کننده. خاضع. ترسیده کار: فی صلاتهم خاشعون. (قرآن 2/32). خاشعین ﷲ لا یشترون. (قرآن 199/3). و کانوا لنا خاشعین. (قرآن 90/21). لرأیته خاشعاً. (قرآن 21/59).
ناظر قلبیم اگرخاشع بود
گرچه گفت و لفظ ناخاضع بود.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(اَکْ کَ)
سوگند شکستن میان یکدیگر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (المنجد) ، یله و رها کردن زن و شوی یکدیگر را. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (المنجد). جدایی کردن زن و شوی از هم بر مالی. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). رجوع به خلع شود
لغت نامه دهخدا
(اِ لَ)
فریبش نمودن. (دهار). خود را فریب خورده وانمود کردن و فریب خورده نبودن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) ، فریفتن بعضی مر بعضی را. (از منتهی الارب) (از آنندراج). تخاتل
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
با هم تنگی نمودن در آب و تشنه ماندن. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خاشع
تصویر خاشع
فروتنی کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخشع
تصویر تخشع
فروتنی نمودن، تضرع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخادع
تصویر تخادع
یکدیگر را فریب دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخاشج
تصویر تخاشج
فروتنی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخالع
تصویر تخالع
جدا داری جدا گرداندن داراک زن و شوی از هم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخشع
تصویر تخشع
((تَ خَ شُّ))
فروتنی کردن، تضرع کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خاشع
تصویر خاشع
((ش ِ))
فروتنی کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تخادع
تصویر تخادع
((تَ دُ))
یکدیگر را فریفتن، خود را فریب خورده وا نمودن در صورتی که نباشند، جمع تخادعات
فرهنگ فارسی معین
افتاده، خاضع، خاکسار، فروتن، متواضع
متضاد: مغرور، متکبر، خداترس، متقی، پرهیزگار
فرهنگ واژه مترادف متضاد