جدول جو
جدول جو

معنی تحییس - جستجوی لغت در جدول جو

تحییس
(اِ)
حیس ساختن. (منتهی الارب). طعام حیس ساختن. (ناظم الاطباء). رجوع به حیس شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تحبیس
تصویر تحبیس
درآمد حاصل از مال یا ملکی را وقف کارهای خیر کردن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
تحیین چیزی، گردانیدن برای وی وقت. (منتهی الارب). قرار دادن از برای آن وقتی. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط) ، در یک وقت دوشیدن اشتر. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). قرار دادن وقتی برای دوشیدن شتر در تمام شب و روز، موفق نساختن خدا کسی را به رستگاری. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). توفیق رشادندادن خدا کسی را. (ناظم الاطباء) ، هلاک کردن. (تاج المصادر بیهقی). هلاک گردانیدن خدا کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به تحین شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
دامن دراز کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ خِ)
مهتر گردانیدن. (تاج المصادر بیهقی). و رجوع به ترئیس شود
لغت نامه دهخدا
(اِ لا هََ)
رام کردن. (تاج المصادر بیهقی) (آنندراج). رام کردن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از المنجد) (از اقرب الموارد) : سار معه علی جمل قد نوّقه و خیّسه ، ای راضه و ذلله بالرکوب، بند کردن. (اقرب الموارد) (المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
رام و منقاد گردانیدن اسب را. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ جَلْ لُ)
زیرک کردن. (زوزنی). زیرک گردانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
بریدن دوال را بندی دار. یقال: قد السیر فحیده. (منتهی الارب). برجسته کردن و گره دار نمودن: قد السیر فحیده تحییداً، اذا جعل فیه حیوداً، یعنی بنددار برید دوال را. (از ناظم الاطباء). تحیید سیر، بریدن و قرار دادن گره ها در آن. (از قطر المحیط) ، بریدن آنرا. (از اقرب الموارد). تحییدالشی ٔ، جعله علی حیده، بنددار یا گره دار کردن آنرا. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
سرگشته کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). افکندن کسی را در حیرت. (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
روان گردانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تحییض آب، روان کردن آن. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) ، جماع کردن در حیض. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). آمیختن با زن، هنگامی که حائض بود. (قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
احماس. به خشم آوردن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط) ، برانگیختن کسی را. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) ، اندکی از دوا و جز آن بر آتش گذاشتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط) ، سخت و درشت گردانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بر روی فراش کشیدن محبس را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). فراش را با محبس (مقرمه. پردۀ پر نقش و نگار) پوشانیدن. (اقرب الموارد) (قطر المحیط)، اصل چیزی را در ملک خود داشتن و ثمرۀ آن را در راه خدا وقف کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). تحبیس، عمل حبس. و حبس در اصطلاح فقهی و حقوقی عبارتست از اینکه حق انتفاع مالی (منقول یا غیرمنقول) برای اعمال بریه با اشخاص معینی واگذار شود و آن اقسامی دارد بدین قرار: وقف، عمری، سکنی، رقبی، و حبس به دو قسم مطلق و مؤبد تقسیم میشود و مراد از مطلق معنای عام کلمه ای است که شامل تمام انواع حقوق انتفاعی است و مراد از حبس مؤبد، معنای خاص کلمه یعنی واگذاری منافع مالی برای امور خاص یا افراد معین بدون اینکه عین ملک از ملکیت شخص خارج شود. این عمل حقوقی از جهت تسبیل منافع همانند وقف است و از این جهت عین مال از ملکیت حابس خارج نمیشود و با وقف امتیاز پیدا میکند. تمام اقسام مذکور در فوق تحت حق انتفاع بمعنی عام قرار دارند. رجوع به قانون مدنی مبحث وقف و حق انتفاع و حقوق مدنی تألیف امامی ج 1 ص 59 ببعد و حبس شود، بند کردن وبازداشتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
جنبیدن بر بسترو بی قرار بودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). غلطیدن بر خوابگاه. تحلحل. (اقرب الموارد) (قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
به حس ّ واداشتن کسی را. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (المنجد) ، احساس کردن، ملاحظه کردن، یافتن، ریختن آتش بر روی خمیر جهت پختن، پختن گوشت بر روی خاکستر گرم. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(لُ)
نبت بری وجبلی یرتفع نحو ذراع له حب اسود، مرالطعم فی حجم العدس حار یابس فی الثانیه ینفع من السموم خصوصاً العقرب و یحلل الریاح الغلیظه و یفتح السدد و یزیل الفواق و الیرقان و شربته مثقال. (تذکرۀ ضریر انطاکی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تحبیس
تصویر تحبیس
بند کردن، حبس کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاییس
تصویر تاییس
نا امید کردن، خوار شمردن خوار شمردن، نرم کردن، هنایاندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکییس
تصویر تکییس
زیرکی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخییس
تصویر تخییس
رام کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحمیس
تصویر تحمیس
سخت گیری در دین، خشم انگیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحییر
تصویر تحییر
سر گرداندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحبیس
تصویر تحبیس
((تَ))
بند کردن، بازداشتن
فرهنگ فارسی معین